افکنده سبزه بر کنف بوستان بساط
رفت آنکه دوستان نشکیبند بینشاط
ساقی بجوی ساغری از بادهٔ کهن
مطرب بگوی تازهای از گفتهٔ نشاط
این چند روزه مهلت تن بگذرد که نیست
جز افتراق حاصل اضداد از اختلاط
آکندهایم گوش زبانک رحیل و خوش
افکندهایم رخت اقامت در این رباط
از معرفت چه لاف زنی ای فقیه شهر؟
بیشک که از محیط ندارد خبر محاط
ای منکران عشق اگر نیک بنگرید
جز وهم خویش هیچ ندارید در بساط
ایاکَ نَستَغیثُ و ایاکَ نَستَعین
مِنکَ الیک سرت بنا اهدانا الصراط
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مسایل زندگی، دوستی و عشق اشاره دارد. شاعر با نوعی اندوه از جدایی دوستان سخن میگوید و از ساقی میخواهد که بادهای کهن بیاورد تا نشاط را به جمع بازگرداند. او به زودگذر بودن زندگی اشاره میکند و میگوید که جز جدایی و تضاد، چیزی نصیب ما نمیشود. در ادامه، شاعر به فقیه شهر میتازد که به معرفت لاف میزند در حالی که خود از حقیقت بیخبر است. او همچنین به منکران عشق هشدار میدهد که فقط وهم و خیال خود را دارند و به دعا و استغاثه میپردازد. در کل، این شعر ترکیبی از تأملات فلسفی و احساسات انسانی است.
هوش مصنوعی: در بوستان، سبزهای بر روی زمین گسترده شده است و کسی که در کنار دوستانش آرامش ندارد، به ناچار از آنجا رفته است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دمی بادهای کهنه به من بده و نوازنده هم بگو که چیزی نو و شاداب از لذتها سر دهد.
هوش مصنوعی: در این روزها، زمان به سرعت سپری میشود و آنچه که باقی میماند، تنها جدایی است که از ترکیب متفاوتی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: ما به شنیدن نغمهها و آوازهای دلنشین مشغولیم و در این مکان، زندگی و سامان خود را برقرار کردهایم.
هوش مصنوعی: ای عالم شهر، چرا از دانایی خود سخن میگویی؟ مسلماً تو از محیطی که در آن هستی، اطلاعی نداری.
هوش مصنوعی: ای کسانی که عشق را انکار میکنید، اگر با دقت نگاه کنید، متوجه میشوید که جز تصور و خیال خود چیزی در دست ندارید.
هوش مصنوعی: ما فقط از تو یاری میطلبیم و تنها به تو تکیه میکنیم. راهی که ما را به خودت هدایت کند، به ما نشان ده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شمس دین ، نظام معالی ، جمال ملک
ای زیر پای قدر تو گردون شده بساط
طبع تراست از ستم و بخل اجتناب
رأی تراست با کرم و عدل اختلاط
حساد از خلاف تو در قبصهٔ عنا
[...]
داریم ساقیا هوس عشرت و نشاط
جویای راه میکده ایم اهدنا الصراط
میخانه بساز و بکن وقف عاشقان
خیری که بی ریاست به از صد پل و رباط
زاهد به روز حشر پل و جوی کرد، گم
[...]
جز باده نیست کوثر و جز راستی صراط
بسیار کردهایم در این فکر احتیاط
ما همچو شاه گه کژ و گه راست میرویم
آن کس که جمله راست رود نیست در بساط
دی در حضور پیرمغان شرط کردهایم
[...]
گم کرده ایم راه برون شد ازین رباط
ای رهنمای گمشدگان اهدناالصراط
صد دام در ره است به هر گام عشق را
خوشوقت رهروی که نهد پا به احتیاط
چون در نیاید از در صدق و صفا کسی
[...]
از معرفت چه لاف زنی ای فقیه شهر
بی شک که از محیط ندارد خبر محاط
ای منکران عشق اگر نیک بنگرید
جز وهم خویش هیچ ندارید در بساط
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.