افکنده سبزه بر کنف بوستان بساط
رفت آنکه دوستان نشکیبند بینشاط
ساقی بجوی ساغری از بادهٔ کهن
مطرب بگوی تازهای از گفتهٔ نشاط
این چند روزه مهلت تن بگذرد که نیست
جز افتراق حاصل اضداد از اختلاط
آکندهایم گوش زبانک رحیل و خوش
افکندهایم رخت اقامت در این رباط
از معرفت چه لاف زنی ای فقیه شهر؟
بیشک که از محیط ندارد خبر محاط
ای منکران عشق اگر نیک بنگرید
جز وهم خویش هیچ ندارید در بساط
ایاکَ نَستَغیثُ و ایاکَ نَستَعین
مِنکَ الیک سرت بنا اهدانا الصراط