گنجور

 
جامی

گم کرده ایم راه برون شد ازین رباط

ای رهنمای گمشدگان اهدناالصراط

صد دام در ره است به هر گام عشق را

خوشوقت رهروی که نهد پا به احتیاط

چون در نیاید از در صدق و صفا کسی

بر روی خلق بسته ام ابواب اختلاط

کی خواجه سر کشد به فلک ز ارتفاع قدر

گر بگذرد به خاطرش امکان انحطاط

منصوبه خلاصی خود ساز پیش ازان

کز دستبرد خصم شود خالی این بساط

دانی چرا نشاط جهان خنده آورد

یعنی که جای خنده بود در جهان نشاط

باشد مقام عزت و دهشت بساط عشق

جامی بر این بساط منه پای انبساط