گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن
گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن
گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت
بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن
گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم
گفتا برو از هر دو جهان قطع نظر کن
گفتم که دلم، گفت سراغ ره ما گیر
گفتم که سرم، گفت به فتراک نظر کن
گفتم چکنم ره به سر کوی تو یابم
گفتا که برو خانه خود زیر و زبر کن
گفتم که ز غم ناله کنم گفت بپرهیز
گفتم ز ستم شکوه کنم گفت حذر کن
گفتم که «صفایی» هوس وصل تو دارد
گفتا ز سر خود هوس خام به در کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، فردی به محبوبش اعلام میکند که از او دعای خیر میطلبد اما محبوب پاسخ میدهد که باید از این خواستهها دست بردارد و به جای دیگری بپردازد. او میخواهد قدم در راه عشق محبوبش بگذارد، اما محبوب از او میخواهد که این فکر را فراموش کند. فرد همچنین خواستار نگاهی به زیبایی محبوب است، ولی محبوب پیشنهاد میکند که از همه چیز صرفنظر کند. در ادامه، او درباره غم و ستمهایش صحبت میکند، اما محبوب به او توصیه میکند که از شکایت و درگیری با مشکلات خود بپرهیزد و هوسهای ناپایدار را کنار بگذارد. این گفتگو نشاندهنده تردید و ناامیدی در عشق و توصیههای محبوب به فرد است که به خود واقعیاش برگردد.
هوش مصنوعی: به او گفتم از دعای شبانهام دوری کن، او گفت برو و نشاندهنده پرهیزکاریات در جایی دیگر باش.
هوش مصنوعی: گفتم که برای رسیدن به عشق تو قدم بردارم، او گفت بگذار، اما قدم خودت را کنار بگذار.
هوش مصنوعی: گفتم که به چهره زیبای تو نگاه میکنم، اما گفتی که بهتر است از هر دو جهان بیتوجه باشی و به آنها اهمیت ندهی.
هوش مصنوعی: وقتی گفتم دلم تنگ است، پاسخ شنیدم که به راهی که ما را به هم میرساند توجه کن. گفتم سرم در این حال خراب است، گفت نگاهی به نازکبافی و زیبایی بینداز.
هوش مصنوعی: گفتم چه کار کنم که به خیابان تو برسم. او گفت: برو و خانهات را جابهجا کن.
هوش مصنوعی: گفتم باید از غصه ناله کنم، اما او گفت بهتر است از این کار دوری کنی. گفتم میخواهم از ظلم شکایت کنم، ولی او گفت احتیاط کن.
هوش مصنوعی: گفتم که «صفایی» آرزو دارد به وصالت برسد، او در پاسخ گفت: این آرزو را از سر خود دور کن، چون خام و ناپخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن
چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن
شکرانه بیداری ازین راه مروتند
هر خفته که یابی، به سر پای خبر کن
چون همت آزاده روان بدرقه توست
[...]
از صومعه زاهد به خرابات سفر کن
طامات صفائی ندهد فکر دگر کن
آدم به نشاط غمش از گلشن مینو
بگذشت تو هم گر خلفی کار پدر کن
تا در ره او پای کند پویه قدم زن
[...]
گفتم ز دعای من شب زنده حذر کن
گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن
در آئینه بر عارض خود نظر کن
دلت را ز حال دل ما خبر کن
بزن شانه بر چین گیسوی مشکین
چوچین فارس را هم پر ازمشک تر کن
کندتیره دودش رخ مهر و مه را
[...]
وقت سحر آمد اهل ترتیب سحر کن
آرایش این بزم بآئین دگر کن
یک نیمه بخوابند و دگر نیمه بمستی
یاران قدح کش همه را باز خبر کن
آن تاج مکلل بگهر، باز بسر نه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.