گنجور

 
ملا احمد نراقی

گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن

گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن

گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت

بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن

گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم

گفتا برو از هر دو جهان قطع نظر کن

گفتم که دلم، گفت سراغ ره ما گیر

گفتم که سرم، گفت به فتراک نظر کن

گفتم چکنم ره به سر کوی تو یابم

گفتا که برو خانه خود زیر و زبر کن

گفتم که ز غم ناله کنم گفت بپرهیز

گفتم ز ستم شکوه کنم گفت حذر کن

گفتم که «صفایی» هوس وصل تو دارد

گفتا ز سر خود هوس خام به در کن

 
 
 
صائب تبریزی

اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن

چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن

شکرانه بیداری ازین راه مروتند

هر خفته که یابی، به سر پای خبر کن

چون همت آزاده روان بدرقه توست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
یغمای جندقی

از صومعه زاهد به خرابات سفر کن

طامات صفائی ندهد فکر دگر کن

آدم به نشاط غمش از گلشن مینو

بگذشت تو هم گر خلفی کار پدر کن

تا در ره او پای کند پویه قدم زن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از یغمای جندقی
بلند اقبال

در آئینه بر عارض خود نظر کن

دلت را ز حال دل ما خبر کن

بزن شانه بر چین گیسوی مشکین

چوچین فارس را هم پر ازمشک تر کن

کندتیره دودش رخ مهر و مه را

[...]

میرزا حبیب خراسانی

وقت سحر آمد اهل ترتیب سحر کن

آرایش این بزم بآئین دگر کن

یک نیمه بخوابند و دگر نیمه بمستی

یاران قدح کش همه را باز خبر کن

آن تاج مکلل بگهر، باز بسر نه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه