گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

وقت سحر آمد ، هله ترتیبِ سحر کن،

آرایش این بزم بآئین دگر کن

یک نیمه بخوابند و دگر نیمه بمستی

یاران قدح کش همه را باز خبر کن

آن تاج مکلل بگهر، باز بسر نه

وان پیرهن دیبه زر تار، ببر کن

آن زلف که آشفته شد از خواب شب دوش

سرگشته و برگشته همه یک بدگر کن

ای کاشغری ترک نکو روی نکو خوی

در کار می و جام، یکی نیک نظر کن

تو دوش سمَر گفتی و یاران همه خفتند،

امروز بمستی همه را باز سمر کن

آنچهر که آراسته چون ماه دو هفته است

هر هفته کُن از عشوه و آراسته تر کن

آن زلف نگونسار که وارونه کند کار

پیچیده و آشفته تر و زیر و زبر کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن

چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن

شکرانه بیداری ازین راه مروتند

هر خفته که یابی، به سر پای خبر کن

چون همت آزاده روان بدرقه توست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ملا احمد نراقی

گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن

گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن

گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت

بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن

گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم

[...]

یغمای جندقی

از صومعه زاهد به خرابات سفر کن

طامات صفائی ندهد فکر دگر کن

آدم به نشاط غمش از گلشن مینو

بگذشت تو هم گر خلفی کار پدر کن

تا در ره او پای کند پویه قدم زن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از یغمای جندقی
بلند اقبال

در آئینه بر عارض خود نظر کن

دلت را ز حال دل ما خبر کن

بزن شانه بر چین گیسوی مشکین

چوچین فارس را هم پر ازمشک تر کن

کندتیره دودش رخ مهر و مه را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه