وقت سحر آمد ، هله ترتیبِ سحر کن،
آرایش این بزم بآئین دگر کن
یک نیمه بخوابند و دگر نیمه بمستی
یاران قدح کش همه را باز خبر کن
آن تاج مکلل بگهر، باز بسر نه
وان پیرهن دیبه زر تار، ببر کن
آن زلف که آشفته شد از خواب شب دوش
سرگشته و برگشته همه یک بدگر کن
ای کاشغری ترک نکو روی نکو خوی
در کار می و جام، یکی نیک نظر کن
تو دوش سمَر گفتی و یاران همه خفتند،
امروز بمستی همه را باز سمر کن
آنچهر که آراسته چون ماه دو هفته است
هر هفته کُن از عشوه و آراسته تر کن
آن زلف نگونسار که وارونه کند کار
پیچیده و آشفته تر و زیر و زبر کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن
چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن
شکرانه بیداری ازین راه مروتند
هر خفته که یابی، به سر پای خبر کن
چون همت آزاده روان بدرقه توست
[...]
گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن
گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن
گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت
بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن
گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم
[...]
از صومعه زاهد به خرابات سفر کن
طامات صفائی ندهد فکر دگر کن
آدم به نشاط غمش از گلشن مینو
بگذشت تو هم گر خلفی کار پدر کن
تا در ره او پای کند پویه قدم زن
[...]
گفتم ز دعای من شب زنده حذر کن
گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن
در آئینه بر عارض خود نظر کن
دلت را ز حال دل ما خبر کن
بزن شانه بر چین گیسوی مشکین
چوچین فارس را هم پر ازمشک تر کن
کندتیره دودش رخ مهر و مه را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.