گنجور

 
ملا احمد نراقی

جز شیشهٔ دل که من شکستم

از عشق بگو چه طرف بستم

دی با دو سه رند لاابالی

در میکده پای خم نشستم

جامی دو ز باده در کشیدم

از دام ریا و زهد رستم

تا شیخ به جستجوی پل بود

من آمدم و ز جوی جستم

در خانه ی خویشتن نشسته

در بر رخ غیر دوست بستم

مهر از همه دلبران بریدم

عهد همه را بهم شکستم

از دشمن و دوست پا کشیدم

زین قوم نفاق پیشه رستم

بردند میان کارم اما

صد شکر که از میانه رستم

 
 
 
ناصرخسرو

از صحبت خلق دل گسستم

اندیشه ندیم دل بسستم

در آب نمیدی آن ردا را

کش طمع طراز بود شستم

چون سایه جهان پس من آمد

[...]

عراقی

دست از دلِ بی‌قرار شستم

و اندر سر زلف یار بستم

بی‌دل شدم و ز جان به یک‌بار

چون طُرّهٔ یار برشکستم

گویند چگونه‌ای؟ چه گویم؟

[...]

مولانا

یا رب توبه چرا شکستم

وز لقمه دهان چرا نبستم

گر وسوسه کرد گرد پیچم

در پیچش او چرا نشستم

آخر دیدم به عقل موضع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه