گنجور

 
مولانا

یا رب توبه چرا شکستم

وز لقمه دهان چرا نبستم

گر وسوسه کرد گرد پیچم

در پیچش او چرا نشستم

آخر دیدم به عقل موضع

صد بار و هزار بار رستم

از بندگی خدا ملولم

زیرا که به جان گلوپرستم

خود من جعل المهوم هما

از لفظ رسول خوانده استم

چون بر دل من نشسته دودی

چون زود چو گرد برنجستم

این‌ها که نبشتم از ندامت

آن وقت نبشته بود دستم