جز شیشهٔ دل که من شکستم
از عشق بگو چه طرف بستم
دی با دو سه رند لاابالی
در میکده پای خم نشستم
جامی دو ز باده در کشیدم
از دام ریا و زهد رستم
تا شیخ به جستجوی پل بود
من آمدم و ز جوی جستم
در خانه ی خویشتن نشسته
در بر رخ غیر دوست بستم
مهر از همه دلبران بریدم
عهد همه را بهم شکستم
از دشمن و دوست پا کشیدم
زین قوم نفاق پیشه رستم
بردند میان کارم اما
صد شکر که از میانه رستم