گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرمش
ببوسی از من خاکی نشانه قدمش
بخوان به حضرت او زینهار از سر سوز
تحیتی که نوشتم، همه به خون رقمش
ز بعد عرض تحیت اگر به ما برسد
غریب تا نشماری ز غایت کرمش
میان دلبر و دل حاجت رسالت نیست
ولیک هم بنوشتیم ماجرای غمش
به تشنگان بیابان بحر باز رسان
که آب خضر نیابی ز رشحه قلمش
طراز زر نبود زیب جامه عشاق
بر آستین بود از داغ عاشقی علمش
ز خون دیده خسرو عجب مدار که خلق
به جای نقل جگر می دهند دمبدمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و اشتیاق به یک معشوق اشاره دارد. شاعر از نسیم میخواهد تا او را به حرم محبوب برساند و از خاک پای او بوسه بزند. او تحیتهایی به محبوب میفرستد و ابراز میکند که عشق و غم او را در دل حس میکند. شاعر به تشنگان تشنگی عشق اشاره میکند و میگوید که نمیتوانند آب زندگی را از قلم او بیابند. همچنین به داغ عاشقی و درد و غم دل خود اشاره دارد و از آن میگوید که بعضیها به جای بیان احساسات واقعی، از درد و رنج عشق فقط اسم میبرند.整体적으로 این شعر بیانگر عمق عشق و احساسات واقعی در ارتباط با معشوق است.
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر تو را در حرم او راهم بدهند و مرا به یادش برسانی با بوسهای بر خاک آنجا، نشانهای از قدمش میشوم.
هوش مصنوعی: به او دعا کن و از دل آکنده از احساسات و دردهایی که دارم، هر آنچه نوشتم به خاطر عشق و احترام به اوست.
هوش مصنوعی: اگر بعد از سلام و احوالپرسی، میهمان غریبی به ما برسد، از آن قدر محبت و سخاوتی که دارد، انتظاری برای شمردن و محدود کردنش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: بین دلبر و دل، نیازی به واسطه نیست، اما ما داستان غمش را نوشتهایم.
هوش مصنوعی: به تشنگان بیابان بگو که حتی اگر تشنه باشند، نمیتوانند آب خضر را از نوشتههای قلم پیدا کنند.
هوش مصنوعی: جلوه زرنگار و زیوری که در جامه عاشقان است، به خاطر داغ عشق بر دستان آنها نمایان است.
هوش مصنوعی: از اشکهای خسرو تعجب نکن، زیرا مردم به جای گفتن داستانها، هر لحظه جگر خود را میسوزانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو در سخا و سخن قوت حیات نهاد
خدای عزوجل هر دم از دم و حکمش
خواص معجز عیسی و خضر کرد پدید
نتایج سر کلک از عنایت قلمش
مرا بخاسته ز آثار همت عالی
[...]
دلم خرید غم و جان فشاند در قدمش
گرش دمی نخورد غم شود گسسته دمش
غمش ز خوردن خون دل من آمد سیر
دلم هنوز به سیری نمی رسد ز غمش
شکست قلب دلم نادرست پیمانش
[...]
ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش
به خامه راست نیاید شکایت ستمش
هزار ناوک غمزه زده ست بر دل من
که هیچ آه ز من بر نیامد از المش
اگر ز دست اجل چند گه امان یابم
[...]
درین غمم که مباد از نگاه دم بدمش
به آشنایی پنهان کنند متّهمش
ز نامه حالت عاشق نمیتوان دانست
که غیر نام تو بیرون نیاید از قلمش
ز دردمندی من، غیر شاد و من خوشدل
[...]
بلاست خط نگارین و زلف خود به خمش
دگر ز فتنه چه بر سر نوشته تا قلمش
به این جمال و نکویی که اوست میترسم
موحدان به خدایی کنند متهمش
اگر فریب ملایک دهد عجب نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.