درین غمم که مباد از نگاه دم به دمش
به آشنایی پنهان کنند متّهمش
ز نامه حالت عاشق نمیتوان دانست
که غیر نام تو بیرون نیاید از قلمش
ز دردمندی من، غیر شاد و من خوشدل
که در نیافته بی درد لذت المش
رسیده خواریام آنجا که بی تو هم از رشک
به پیش غیر توانم فتاد در قدمش
نیارَدَم به نظر از غرور و پندارد
که میروم به سرِ راه انتظار، کمش
به این غرض ز ستم ناله میکند میلی
که یار بشنود و یاد آرد از ستمش