ساقیا باز خرابیم بده جامی چند
پختهای چند فرو ریز به ما خامی چند
صوفی و گوشهٔ محراب و نکونامی و زرق
ما و میخانه و دردی کش و بدنامی چند
باده پیش آر که بر طرف چمن خوش باشد
مطربی چند و گلی چند و گل اندامی چند
چشم و لب پیش من آور چو رسد باده به من
تا بود نقل مرا شکر و بادامی چند
باده در خانه اگر نیست برای دل ما
رنجه شو تا در میخانه بنه گامی چند
در بهای می گلگون اگرت زر نبود
خرقهٔ ما به گرو کن بستان جامی چند
ذکر سجاده و تسبیح رها کن چو عبید
نشوی صید بدین دانه بنه دامی چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به درخواست ساقی برای نوشیدن شراب و فرار از روزمرگی و ظواهر مذهبی اشاره دارد. شاعر از ساقی میخواهد که جامهای بیشتری به او بدهد و به جای رفتار متعارف و زهد، از شادی و میخانه بهرهمند شود. او به زرق و برق دنیا اشاره میکند و نسبت به زهد و نکونامیای که در آن است، بیمیلی نشان میدهد. شاعر همچنین از زیباییهای لحظه، باده و گلها سخن میگوید و در نهایت به طعنهای به عرفان و زهد میزند که این امور او را جذب نمیکنند و میخواهد از قید و بند آنها آزاد شود.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دوباره به ما باده و نوشیدنی بده، چند جام پر از شراب برای ما بریز. از آن طرف هم به ما از شراب نیمهپخته و خام هم بده.
هوش مصنوعی: صوفی در کنار محراب نشسته و به خوبی و نیکویی میپردازد، ولی ما در عوض به ریاکاری و میخانهگردی و تحمل درد و بدنامی مشغولیم.
هوش مصنوعی: شراب را بیاور زیرا در کنار باغ، چند نوازنده و چند گل و چند زیبایی وجود دارد که خوشایند است.
هوش مصنوعی: هر زمان که باده به من برسد، چشمانت و لبانت را پیش من بیاور تا من از آن چیزهایی که میگویم، زیباتر و خوشمزهتر شوند.
هوش مصنوعی: اگر در خانه بادهای نیست، زحمت بکش و برای ما دلخوشی بیاور تا چند قدمی به میخانه برویم و از آنجا بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: اگر به جای پول، میخواهی با گل سرخ خود شیرینی را بخرم، میتوانی لباس من را به گرو بگذاری و چند جام از آن بیاوری.
هوش مصنوعی: عبید به تو میگوید که ذکر و عبادت را کنار بگذار، چون اگر به دنبال حقیقت نباشی، فقط در دام ظواهر باقی خواهی ماند. بنابراین، بهتر است خود را از این بندهای ظاهری آزاد کنی و به جستجوی معنا و حقیقت بپردازی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟
ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند
چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
[...]
به علی رغم عدو باز زدم جامی چند
توبه بشکستم و وارستم از این خامی چند
منم و رندی و خاصان سراپردهٔ عشق
فارغ از سرزنش عام کالانعامی چند
فرصت از دست مده زلف نگاری به کف آر
[...]
منم امروز حریف قدح آشامی چند
چهره رنگین چو گل از باده گل اندامی چند
بهر ساقیگری و مطربی و قوالی
کرده آرام دل خویش دلارامی چند
وادی قدس بود کوی مغان باد سرم
[...]
نیم بسمل شدم از غمزه خودکامی چند
در دل آرام ندارم ز دلارامی چند
عقل، بسیار به هشیاری خود مغرور است
ساقیا خیز و بده ازپی هم جامی چند
با همه بیگنهی خوشدلم از بسمل خویش
[...]
کو ره آن که نهم سوی شما گامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
گمرهان فضلا ترک جماعت کردند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.