چه مهر بود که بسرشت دوست در گل ما
چه گنج بود که بنهاد یار در دل ما
به دست خویش چهل صبح باغبان ازل
ندید تخم گلی تا نکشت در گل ما
چه ماه بود که از آسمان فرود آمد
نشست خوش متمکن به برج و منزل ما
ملک که بود که افتاد در چه بابل
چه سحرهاست درین قعر چاه بابل ما
چه موجها که پیاپی همی رسد هر دم
ز جوش و جنبش دریای او به ساحل ما
هزار نقش به یک لحظه می پذیرد دل
ببین چه نقش پذیر است قلب قابل ما
به هر گره که وی از زلف خویش بگشاید
از او گشاده شود صد هزار مشکل ما
اگر ز حضرت مات آرزوی مقبولی ست
بیا و هندوی آن شو که هست مقبل ما
چو مغربی نظر از نقش کاینات بدوز
اگر کمال طلب می کنی ز کامل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف محبت و زیباییهای الهی میپردازد که در زندگی انسانها تجلی مییابد. او از آغازی که دوست در دل ما قرار داده و از صفات و ویژگیهای بینظیر این عشق به تصویر میکشد. شاعر به فضای رویایی و مینیاتوری زندگی اشاره میکند و از مشکلات و گرههایی سخن میگوید که میتواند با عشق و محبت گشوده شود. در نهایت، او از شنونده دعوت میکند تا به جستجوی کمال و وصل به حقایق بالای زندگی بپردازد.
هوش مصنوعی: محبت و دوستی که دوست در وجود ما نهاد، چه چیزی بود که ما را اینگونه زیبا کرد؟ و چه ارزش و گنجی بود که یار در قلب ما گذاشت؟
هوش مصنوعی: باغبان ازل سالها تلاش کرد تا تخم گلی را بکارد، اما هیچگاه موفق نشد تا آن را در گل ما ببیند.
هوش مصنوعی: چه شب زیبایی که ماه از آسمان پایین آمد و در خانه و جایگاه ما آرام گرفت.
هوش مصنوعی: فرشتهای که در حال پرواز بود، به کجا افتاده و چه حوادثی در این شبهای تاریک و در عمق چاه بابل برای ما رخ میدهد؟
هوش مصنوعی: هر لحظه امواج زیادی از جنبش و نشاط دریا به سمت ساحل ما میآید.
هوش مصنوعی: دل ما در یک لحظه میتواند هزاران شکل و رنگ مختلف را بپذیرد. به این ترتیب، نشان میدهد که قلب ما چقدر پذیرای تغییرات و دگرگونیهاست.
هوش مصنوعی: هر بار که او از زلف خود گرهای باز کند، صدها مشکل ما نیز حل میشود.
هوش مصنوعی: اگر از حضرت حق آرزوی چیزی داری که پسندیده و مورد قبول است، بیا و مانند هندی باش که ما را میپسندد.
هوش مصنوعی: اگر به زیباییهای آفرینش بنگری، و میخواهی به کمال برسی، باید به آن کامل مطلق توجه کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
[...]
بهدست خویش چهل صبح بامداد الست
ندید تخم گلی تا نکشت در گل ما
چه ماه بود که از آسمان فرود آمد
نشست خوش متمکن به برج منزل ما
ملک که بود که افتاد در چه بابل
[...]
بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما
چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما
چه سود روی عبادت به کعبه آوردن
چونیست قبله روی تو در مقابل ما
اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد
[...]
درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما
کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز
فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما
دگر برای چه نخل امید بنشانیم
[...]
شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما
کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما
شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید
که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما
اسیر بادیه حیرتیم و میآید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.