گه از روی تو مجموعم گه از زلفت پریشانم
کزین در ظلمت کفرم وزان در نور ایمانم
نیم یک لحظه از سودای زلف و خال او خالی
گهی سرگشت اینم گهی آشفته آنم
حدیث کفر و دین پیشم مگو زیرا من مسکین
بجز رویش نمیبینم بجز مویش نمیدانم
ز شوق موی او باشد اگر زنّار دربندم
بیاد روی او باشد اگر قبله بگردانم
توئی مطلوب و مقصودم توئی معبود و مسجودم
اگر در مسجد اقصی و گر در دیر رهبانم
ادب از من چه میجویی چه میدانی که مدهوشم
طریق از من چه میپرسی چه میدانی که حیرانم
الا ای ساقی باقی بیاور باده و درده
که من از خویش بیزارم دمی از خویش بِرهانم
من آنطاقت کجا دارم که پیمان را نگهدارم
بیا ای ساقی باقی و بشکن عهد و پیمانم
تو مهر و مغربس سایه چنان کز تو پدید آید
که تا هم گم شوم در تو بتاب ای مهر تابانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و شوق معشوق اشاره دارد و احساسات پیچیدهای را در دل شاعر به تصویر میکشد. شاعر در حالتی از بلاتکلیفی میان کفر و ایمان قرار دارد و نمیتواند از عشق معشوقش خالی شود. او در بین سرگشتگی و آرامش میگردد و تنها به یاد محبوبش میاندیشد، به طوری که تمامی دغدغههای دینی و دنیویاش تحت تأثیر زیباییهای او قرار میگیرد. شاعر از ساقی میخواهد تا بادهای بیاورد تا از خود بیخبر شود و زنجیر معمولی زندگی را بشکند. در نهایت، او بهطور کامل به زیبایی و نور وجود معشوقش تسلیم میشود و به او پناه میبرد.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر زیبایی چهرهات آرامش دارم و گاهی به خاطر پیچیدگی زلفهایت پریشان و نگرانم. از این در، در تاریکی کفر و بیباوری هستم و از آن سو، در روشنایی ایمان و باور.
هوش مصنوعی: مدت کوتاهی از فکر کردن به موها و زیبایی او دور نیستم؛ گاهی دچار سردرگمی هستم و گاهی هم در حال اغتشاش.
هوش مصنوعی: در مورد حرفهای مذهبی و اعتقادی با من صحبت نکن، چون من در این دنیا فقط به زیبایی و چهره او فکر میکنم و هیچ چیز دیگر برایم اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق او دربند باشم، آن زنّار برای اوست و اگر قبله را تغییر دهم، به یاد چهرهاش است.
هوش مصنوعی: تو برای من هدف و خواستهای، همچنین معبود و پرستیدنی من هستی. فرقی نمیکند که در مسجد اقصی باشم یا در دِیر راهبان، در هر جا و مکانی تو را میپرستم.
هوش مصنوعی: چرا از من خویی میخواهی؟ تو خود نمیدانی که من چقدر دلبستهام. چرا از من راهی میپرسی؟ تو نمیدانی که من در حیرتم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً شراب باقی را بیاور و به من بنوشان که من از خودم خستهام و میخواهم یک لحظه از این خویش و خودی دور شوم.
هوش مصنوعی: من از پس نگهداری وعدهها و پیمانها برنمیآیم، بیا ای ساقی و مشروب را بیفراز و عهد و پیمانم را بشکن.
هوش مصنوعی: تو چنان نوری هستی که از سایهات برمیآید، که من حتی در تو گم میشوم. ای خورشید درخشان، به من تابش کن!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم
گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم
به درد دل شدم خرسند که جز او نیست دلبندم
به رنج تن شدم راضی که جز او نیست جانانم
به بازی گفتمش روزی که دل بر کن کنون از من
[...]
ترا من دوست میدارم ندانم چیست درمانم
نه روی هجر میبینم نه راه وصل میدانم
نپرسی هرگز احوالم نسازی چارهٔ کارم
نه بگذاری که با هرکس بگویم راز پنهانم
دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی
[...]
درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم
دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی
چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم
مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایبها
[...]
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهدِ ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نِه
[...]
مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم
ز خود بیگانه می دانند و هم من نیز می دانم
اگر با بت منم اینم وگر در کعبه بنشینم
نه مرد مذهب و دینم نه اهل کفر و ایمانم
چو در بت خانه افتادم ز دیگر خانه آزادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.