اسبم دی گفت می روم من
کاریت بجانب عدم نیست
گفتم که دمی بپای و گفتا
درآخور تو برون زدم نیست
میمیرم از آرزوی کاهی
و اندر تو به نیم جو کرم نیست
گر برگ ستور داریت نیست
بفروش چه داریم ستم نیست؟
جو ز آخر چرب باز کردی
یک توبره کاه خشک هم نیست؟
تا کی ز نشت وزین بر پشت؟
خود زین شکم تهیت غم نیست؟
جز راه به پشت من ندانی
می پنداری مرا شکم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این کم زده را که نام کم نیست
آزرم تو هست هیچ غم نیست
ماهی که به حسن او صنم نیست
رخسارش از آفتاب کم نیست
ما را به غم تو هیچ کم نیست
تا هست غم تو هیچ غم نیست
خالی ز دل شکسته حالی
در زلف تو هیچ پیچ و خم نیست
خشک است رخت ز اشک رحمت
[...]
جرم تو ز کوه اگر چه کم نیست
چون اوست شفیع هیچ غم نیست
گر رفت گلی ز باغ، غم نیست؛
باغی تو و، گل بباغ کم نیست!
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.