گنجور

 
همام تبریزی

مگر سنگین دل است و جان ندارد

هر آن کس کاو چو تو جانان ندارد

مبادا زنده در عالم دلی کاو

به زلف کافرت ایمان ندارد

مسلمانان مرا دردی‌ست در دل

که جز دیدار او درمان ندارد

گل ارچه شاهد و رعناست لیکن

به پیش روی خوبت آن ندارد

چه نسبت می‌کنم گل را به رویت

که گل جز هفته‌ای دوران ندارد

گلستان و گلت در پای میراد

که تو جان داری و گل جان ندارد

برو ای باد و با زلفش بگو تا

مرا زین بیش سرگردان ندارد

همام خسته را چندین مرنجان

گنه دل کرد وی تاوان ندارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

دلی کز عشق جانان جان ندارد

توان گفتن که او ایمان ندارد

درین میدان که یارد گشت یکدم

که کس مردی یک جولان ندارد

شگرفی باید از گنج دو عالم

[...]

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سراج قمری

نباتی چو خط تو بستان ندارد

مذاق لبت شکرستان ندارد

همه«آنی»و ملک خوبی تو داری

تو این داری و جز تو، کس«آن»ندارد

چو گردون نیی، زانکه کین تو پیدا

[...]

عراقی

بیا، کاین دل سر هجران ندارد

بجز وصلت دگر درمان ندارد

به وصل خود دلم را شاد گردان

که خسته طاقت هجران ندارد

بیا، تا پیش روی تو بمیرم

[...]

مجد همگر

چنان لشکرکشی سلطان ندارد

چنان حوراوشی رضوان ندارد

بدان چستی و چالاکی سواری

به چین و کاشغر خاقان ندارد

فلک دارد مهی چون روی او لیک

[...]

شیخ محمود شبستری

مسلمانی که این ایمان ندارد

تنی دارد ولیکن جان ندارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه