شمارهٔ ۱۴
سری دارم ز سودای تو سر مست
زمین را پای بوست میدهد دست
به گوشم میرسد از هر زبانی
که با چشم تو آن را نسبتی هست
ز دل بویی ندارد هر که جانش
که دیدم چشم مستش رفتم از دست
نپندارم که جز پیش دهانت
بدان پیوسته ابرویت نپیوست
دل از خورشید رخسار تو میسوخت
نشانی زاب حیوان در جهان هست
همی زد سرو لاف از سر بلندی
به زیر سایه زلف تو بنشست
همام از ذوق آن چون خاک شد پست
چو بالای بلندت دید بشکست
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعلین فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...