کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان میگذرد
آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال
عمر ضایع مکن ای دل که جهان میگذرد
آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه
گر بداند که چه بر خلق نهان میگذرد
آخر ای نادره دور زمان از سر لطف
بر ما آی زمانی که زمان میگذرد
صورت روی تو ای ماه دلارای چنانک
صورت حال من از شرح و بیان میگذرد
تا دگر باد صبایی به چمن بازآید
عمر میبینم و چون برق یمان میگذرد
آتشی در دل سعدی به محبت زدهای
دود آنست که وقتی به زبان میگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی گذر زمان و تأثیر سایهاش بر عشق و زندگی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و تشبیهات مختلف، به این نکته اشاره میکند که زیباییها و لحظههای زندگی جاودانه نیستند و باید قدر زمان را دانست. او از جهانی سخن میگوید که پر از لطف و کمال است اما لحظاتش به سرعت میگذرند. در نهایت، شاعر از عشق و آتش درون خود میگوید که حاصل زیباییهای عاطفی است، گویی این احساسات نیز در گذر زمان محو میشوند.
هوش مصنوعی: کیست آن فتنهای که با تیر و کمان میآید و آن تیر که به جان آدمی نفوذ میکند، چه چیزی است؟
هوش مصنوعی: این فرد نه تنها یک انسان، بلکه موجودی است که سرشار از خوبی و کمال است. ای دل عزیز، عمر خود را هدر نده، زیرا این دنیا گذراست و به سرعت میگذرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بداند که در دل دیگران چه میگذرد و چه احساساتی دارند، دیگر نخواهد توانست به زیبایی و جذابیت ظاهری آن چهره چون ماه کمری داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای نادرهی زمان، از روی لطف به ما نزدیک شو در زمانی که عمر در حال سپری شدن است.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو، ای ماه دلربا، به قدری دلنشین و جذاب است که دیگر نیازی به توضیح و بیان حال من نیست.
هوش مصنوعی: تا وقتی که نسیم صبحگاهی دوباره به باغ برگردد، عمر را میبینم که مانند درخشندگی برق، سریع از کنار من میگذرد.
هوش مصنوعی: سعدی در دلش آتش محبت را احساس کرده است و زمانی که این احساس را به زبان میآورد، دودی ایجاد میکند که نشاندهنده عمق این عشق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تو که روزت به نشاط دل و جان میگذرد
شب، چه دانی، که مرا بیتو چه سان میگذرد؟
آب خوش میخورد این خلق ز سیل چشمم
بس که دلسوخته زان آب روان میگذرد
قامتت راست چو تیر است و عجایب تیری
[...]
بت شکرسخن پستهدهان میگذرد
مَهِ خورشیدرخ مویمیان میگذرد
خلق شیراز! بدانید و نظر باز کنید
کآفت مرد و زن و پیر و جوان میگذرد
تا من از سینهٔ مجروح سپر ساختهام
[...]
از میان تیغ برآور که زمان میگذرد
وقت پیرایش گلزار جهان میگذرد
غافلان پشت به دیوار فراغت دارند
عمر هرچند که چون آب روان میگذرد
میکند خواب فراغت به شبستان عدم
[...]
به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
که ز جان در ره آن جان جهان میگذرد
از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر
آنکه گاهی ز در دیر مغان میگذرد
نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم
[...]
سوی غیری چو خدنگش ز کمان میگذرد
ناوک غیرتم از جوشن جان میگذرد
کس ز زحمت نبرد بهره که از غایت ناز
تا تو شمشیر برآری ز میان میگذرد
یار در بزم و نمیآرمش از بیم نگاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.