تو که روزت به نشاط دل و جان میگذرد
شب، چه دانی، که مرا بیتو چه سان میگذرد؟
آب خوش میخورد این خلق ز سیل چشمم
بس که دلسوخته زان آب روان میگذرد
قامتت راست چو تیر است و عجایب تیری
که ز من دور و مرا در دل و جان میگذرد
ناوک چشم توام میکشد و غیرت هم
که چرا در دل و جان دگران میگذرد؟
باش از من شنو، ای جان، غم دل چند خوری
جان، دل این است که ما را به زبان میگذرد
دل گم کرده همیجوید خلقی در خاک
اندر آن راه که آن سرو روان میگذرد
سوز جانهاست، مبادا که رسد در گوشت
نالهها کز دل خسرو به دهان میگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات خود میپردازد و از غم و دلتنگیاش میگوید. او در روز به شادی مشغول است اما شبها را بییار خود به سختی میگذرانند. شاعر اشاره میکند که مردم از چشمان او آب خوشی مینوشند، چون دل او به شدت سوخته و غمگین است. او به زیبایی محبوبش و تأثیری که بر او دارد اشاره دارد و بیان میکند که جذبه محبتش، او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. در نهایت، شعر به جستجوی دل و عشق میپردازد و نالههای عاشق را نشان میدهد که از دل سوختهاش منتشر میشود.
هوش مصنوعی: تو که روزهایت شاد و پرنشاط میگذرد، چگونه میدانی شبها برای من بدون تو چقدر سخت و طاقتفرساست؟
هوش مصنوعی: این مردم از چشمان من که مانند سیل میبارند، آب خوشی مینوشند، زیرا دل من که سوخته است، به سادگی از آن آب روان عبور میکند.
هوش مصنوعی: قامت تو مانند تیر است، راست و بلند. و شگفتی این تیر این است که از من دور است اما به عمق وجودم نفوذ میکند و مرا تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: چشم تو مانند یک تیر مرا جذب میکند و غیرتم از این میسوزد که چرا این حس و عشق با دل و جان دیگران نیز گره خورده است.
هوش مصنوعی: ای جان، به من گوش کن، چرا بیشتر از این غمگین هستی؟ دل ما همین است که احساسات و دردهایمان را از طریق کلام بیان میکنیم.
هوش مصنوعی: دلهای گمشده به دنبال کسانی میگردند که در خاک و زمین، در مسیری که آن سرو زیبا گذر میکند، حضور دارند.
هوش مصنوعی: درد و رنج جانها را میسوزاند، نگذار که نالهها به گوشت برسد، چون این نالهها از دل خسرو به زبان میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان میگذرد
آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال
عمر ضایع مکن ای دل که جهان میگذرد
آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه
[...]
بت شکرسخن پستهدهان میگذرد
مَهِ خورشیدرخ مویمیان میگذرد
خلق شیراز! بدانید و نظر باز کنید
کآفت مرد و زن و پیر و جوان میگذرد
تا من از سینهٔ مجروح سپر ساختهام
[...]
از میان تیغ برآور که زمان میگذرد
وقت پیرایش گلزار جهان میگذرد
غافلان پشت به دیوار فراغت دارند
عمر هرچند که چون آب روان میگذرد
میکند خواب فراغت به شبستان عدم
[...]
به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
که ز جان در ره آن جان جهان میگذرد
از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر
آنکه گاهی ز در دیر مغان میگذرد
نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم
[...]
سوی غیری چو خدنگش ز کمان میگذرد
ناوک غیرتم از جوشن جان میگذرد
کس ز زحمت نبرد بهره که از غایت ناز
تا تو شمشیر برآری ز میان میگذرد
یار در بزم و نمیآرمش از بیم نگاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.