گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حیدر شیرازی

در چنان صورت مطبوع عجب می مانم

بیم آن است که بوسی ز لبش بستانم

مست برخیزم و در باغ ارم بر لب جوی

چون گل و سرو روان پیش خودش بنشانم

از رخ و زلف و قد و خد و خطش جمع شود

سوسن و سنبل و سرو و سمن و ریحانم

حور عینش شمرم، باغ بهشتش گویم

صنع رویش نگرم، آیت لطفش خوانم

پیش پایش به زمین افتم و دستش بوسم

ترک سر گویم و جان در قدمش افشانم

لابه آغازم و دستان زنم و باده خورم

تا کمروار در آید به میان دستانم

در برش گیرم و کام از لب لعلش یابم

در برش میرم و بر باد روم ایمانم

گر کسی طعنه زند بر من و حال دل من

گو مزن طعنه که من قصه غلط می خوانم

منکر من چه شوی، سرزنش من چه کنی؟

برو ای خواجه! که من حیدر بی سامانم