گنجور

 
جهان ملک خاتون

ناتوانم به غم عشق تو و نتوانم

که کنم ترک غم عشق تو تا بتوانم

تا به کی ز آتش عشق تو جهانی سوزد

کز غم هجر تو جانا به لب آمد جانم

تو طبیب دل پردرد من خسته دلی

تا به کی زان لب شیرین نکنی درمانم

تا به پای طلبت گرد جهان می گردم

بشد از دست به یکبار سر و سامانم

تو به خواب خوش و فارغ ز من ای جان همه شب

به فلک می رسد از شوق رخت افغانم

تا کی ای دوست نگویی که چنین نتوان زیست

نه مرادی ز جهان و نه رخ جانانم

من تو را بنده ام ای جان تو خداوند منی

من بر اینم چه کنم هرچه تو گویی آنم

گر تو گویی ز سر و جان بگذر درگذرم

بنده قربان توأم گر بدهی فرمانم

مشکل ای دوست تو در دست جهان آمده ای

نازنینا مده از دست چنین آسانم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم

آتشین آب و گلین رطل کند درمانم

دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا

گر دهد جام زرم دست بر او افشانم

منم از گل به گلین رطل خورم گلگون می

[...]

سعدی

آن نه روی است که من وصف جمالش دانم

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

همه بینند نه این صنع که من می‌بینم

همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم

آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

جان برای تو که هم دردی و هم درمانم

سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم

با تو چون قامت تو از دگران آزادم

بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم

لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم

[...]

جهان ملک خاتون

بی رخ چون خورت ای جان به لب آمد جانم

می دهم جان به غم عشق تو تا بتوانم

همچو بلبل شب و روز و گه بی گه به جهان

من به پای رخ گل از دل و جان می خوانم

درد خود را بنمودم به طبیب از سر درد

[...]

قاسم انوار

فقر می‌گفت که: من خسرو جاویدانم

شاه می‌گفت که: من سایهٔ آن سلطانم

فقر می گفت: بهر حال منم شمس منیر

شاه می‌گفت: من اینجا قمری پنهانم

فقر می‌گفت که: بسیار تکبر مپسند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه