ناتوانم به غم عشق تو و نتوانم
که کنم ترک غم عشق تو تا بتوانم
تا به کی ز آتش عشق تو جهانی سوزد
کز غم هجر تو جانا به لب آمد جانم
تو طبیب دل پردرد من خسته دلی
تا به کی زان لب شیرین نکنی درمانم
تا به پای طلبت گرد جهان می گردم
بشد از دست به یکبار سر و سامانم
تو به خواب خوش و فارغ ز من ای جان همه شب
به فلک می رسد از شوق رخت افغانم
تا کی ای دوست نگویی که چنین نتوان زیست
نه مرادی ز جهان و نه رخ جانانم
من تو را بنده ام ای جان تو خداوند منی
من بر اینم چه کنم هرچه تو گویی آنم
گر تو گویی ز سر و جان بگذر درگذرم
بنده قربان توأم گر بدهی فرمانم
مشکل ای دوست تو در دست جهان آمده ای
نازنینا مده از دست چنین آسانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عذاب و رنج عشق صحبت میکند. او ناتوان از تحمل غم عشق معشوق است و نمیتواند این غم را ترک کند. او به شدت تحت تأثیر آتش عشق است و از درد فراق معشوق به شدت رنج میبرد. شاعر به دنبال درمان دردش از معشوق است و به طور مداوم در جستجوی او در دنیا گردش میکند. همچنین، او احساس میکند که معشوقش در خواب راحت است و او در عذاب است. شاعر به معشوق میگوید که او همه چیزش را به او تقدیم میکند و خواهان توجه و رحمت اوست. در نهایت، او از معشوق میخواهد که آسان از او نگذرد و به او توجه کند.
هوش مصنوعی: من در غم عشق تو ناتوانم و نمیتوانم عذاب این عشق را ترک کنم تا شاید بتوانم.
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر عشق تو جهان را بسوزانم؟ من از درد جدایی تو به شدت رنج میبرم و احساس میکنم که جانم در حال تمام شدن است.
هوش مصنوعی: ای تو پزشک دل پر درد من خسته، تا کی نمیخواهی با آن لب شیرینت مرا درمان کنی؟
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن تو، همه جا را جستجو و تلاش میکنم. اما در یک لحظه همه چیزم را از دست میدهم و به سامان نمیرسم.
هوش مصنوعی: تو در آرامش و بیخیالی به خواب رفتهای، ولی من در طول شب به خاطر عشق تو در حال زاری و غمگینی هستم.
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر بمانم که تو بگویی نمیتوان اینگونه زندگی کرد؟ نه هدفی در این دنیا دارم و نه چهره محبوبم را میبینم.
هوش مصنوعی: من تو را به عنوان سرور و معبود خود میپرستم، و تو برای من همچون خداوندی. من کاملاً مطیع تو هستم و هرچیزی را که بخواهی، انجام میدهم.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که از جان و دل بگذرم، من این کار را انجام میدهم و برای تو فدای تو هستم، فقط کافی است که دستوری به من بدهی.
هوش مصنوعی: دوست عزیزم، مشکل تو در این دنیا به وجود آمده است. عزیزم، نخواه از دستم برود، چرا که تحمل این موضوع برایم آسان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم
آتشین آب و گلین رطل کند درمانم
دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا
گر دهد جام زرم دست بر او افشانم
منم از گل به گلین رطل خورم گلگون می
[...]
آن نه روی است که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من میبینم
همه خوانند نه این نقش که من میخوانم
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
[...]
جان برای تو که هم دردی و هم درمانم
سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم
با تو چون قامت تو از دگران آزادم
بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم
لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم
[...]
بی رخ چون خورت ای جان به لب آمد جانم
می دهم جان به غم عشق تو تا بتوانم
همچو بلبل شب و روز و گه بی گه به جهان
من به پای رخ گل از دل و جان می خوانم
درد خود را بنمودم به طبیب از سر درد
[...]
فقر میگفت که: من خسرو جاویدانم
شاه میگفت که: من سایهٔ آن سلطانم
فقر می گفت: بهر حال منم شمس منیر
شاه میگفت: من اینجا قمری پنهانم
فقر میگفت که: بسیار تکبر مپسند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.