درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما
تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل
بر طرف دامنی ننشیند غبار ما
ابر بهار در عرق شرم غوطه زد
از مایه داری مژه ی اشکبار ما
همچون سپند، زآتش شوق تو می تپید
روزی که داشت خانه به خارا، شرار ما
مانندگرد، کز رم آهو شود بلند
آرام می رمد ز دل بی قرار ما
از تاب رشک در جگر لاله خون کند
داغ تو گر بهار کند، در کنار ما
رفتیم و مانده است به جان چون قلم، حزین
بر صفحه ی زمانه، سخن یادگار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تغییر و تحول عشق و احساسات انسانی در گذر زمان میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری از طبیعت مانند خزان و بهار، به نوعی دلشکستگی و شوق درونی اشاره میکند. او بیان میدارد که عشق باعث میشود از خود دور شود و وزن بار سنگین غم را کاهش دهد. احساساتی چون شرم، شوق و دلتنگی به تصویر کشیده شدهاند. در نهایت، شاعر به یادگارهایی اشاره میکند که احساسات و تجربیاتش را در دل نگه داشته و در طول زمان با خود دارد.
هوش مصنوعی: در عشق، زمانه ما به حال و هوای متفاوتی درآمده است. تغییراتی که در ما ایجاد شده، مانند فصلهای خزان و بهار است.
هوش مصنوعی: من از خودم دور میشوم و با حالتی سبک مانند عطر گل، هیچ لکهای از غبار بر دامنم باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: ابر بهاری در عرق شرم غوطه ور شد، به خاطر رنج و نازکی چشمان اشکآلود ما.
هوش مصنوعی: در روزی که خانهام بر روی سنگها استوار بود، همچون آتشی که در دل سپند وجود دارد، از شوق تو میتپیدم.
هوش مصنوعی: مانند گردی که از ترس آهو به سرعت بلند میشود، آرام آرام از دل بیقرار ما دور میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد عشق تو در دل لاله حسادت کند، داغی که بر دل دارد، بهار را هم بر ما بیفزاید.
هوش مصنوعی: ما رفتیم و مانند یک قلم، در زندگی حسرتبار، کلام ما بر صفحات زمان باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
[...]
آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما
در نیک و بد موافق و انده گسار ما
وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش
زایشان همیشه عیش دل روزگار ما
رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک
[...]
آمد بهار خرم آمد نگار ما
چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما
آمد مهی که مجلس جان زو منورست
تا بشکند ز باده گلگون خمار ما
شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی
[...]
یارب به آب این مژه اشکبار ما
کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما
از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او
گردی به دامنش مرساد، از غبار ما
ای دل درین دیار، نشان و نام جوی
[...]
ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما
چونست حال آن صنم گلعذار ما
باشد عنایتش به سوی خستگان هجر
یا دارد او فراغتی از روزگار ما
بربود دل ز دستم و درپای غم فکند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.