گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما

در نیک و بد موافق و انده گسار ما

وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش

زایشان همیشه عیش دل روزگار ما

رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک

هم عهد ما گذاشته هم زینهار ما

گشتند پایمال حوادث بدان صفت

گویی به هیچ وقت نبودند یار ما

ما در میان عشرت خوش کم نشسته ایم

تا دور مانده اند به عجز از کنار ما

بد در شمار صحبت هر یک دمی کنون

بی حاصلی است حاصل و بس زین شمار ما

یارب که از فراق عزیزان چه بارهاست؟

بر طبع نازک و دل نابردبار ما

از ما به اضطرار جدا شد دلی که او

بود از طریق مهر و وفا اختیار ما

از دوستان همدم و یاران هم نفس

با آوخ و دریغ فتادست کار ما

ماییم در خمار فراق و کسی نماند

کو بشکند به باده انس این خمار ما

خود محرمی کجاست درین عهد تا دهد؟

یک دم قرار عیش دل بی قرار ما

چون با کشار حادثه ماندیم پس چه سود؟

زین آشکار بودن شیران شکار ما

با آنکه هست از سر فرمان دهی ز بخت

امن و پناه خلق جهان در جوار ما

بی دوستان هم نفس از لذت اوفتاد

عیش لطیف و جام می خوشگوار ما

نیکی کنیم و نیکویی ایرا که در جهان

این هر دو به بود که بود یادگار ما

 
 
 
انوری

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

[...]

مولانا

آمد بهار خرم آمد نگار ما

چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

آمد مهی که مجلس جان زو منورست

تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی

[...]

سلمان ساوجی

یارب به آب این مژه اشکبار ما

کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما

از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او

گردی به دامنش مرساد، از غبار ما

ای دل درین دیار، نشان و نام جوی

[...]

جهان ملک خاتون

ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما

چونست حال آن صنم گلعذار ما

باشد عنایتش به سوی خستگان هجر

یا دارد او فراغتی از روزگار ما

بربود دل ز دستم و درپای غم فکند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
فصیحی هروی

پامال ترکتاز خزان شد بهار ما

ای تیره روز ما و سیه روزگار ما

از تیره‌روزگاری ما ره نمی‌برد

دست سحر به دامن شبهای تار ما

بر خلق عید خویش مبارک که دهر خواند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه