درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما
تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل
بر طرف دامنی ننشیند غبار ما
ابر بهار در عرق شرم غوطه زد
از مایه داری مژه ی اشکبار ما
همچون سپند، زآتش شوق تو می تپید
روزی که داشت خانه به خارا، شرار ما
مانندگرد، کز رم آهو شود بلند
آرام می رمد ز دل بی قرار ما
از تاب رشک در جگر لاله خون کند
داغ تو گر بهار کند، در کنار ما
رفتیم و مانده است به جان چون قلم، حزین
بر صفحه ی زمانه، سخن یادگار ما