گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما

چونست حال آن صنم گلعذار ما

باشد عنایتش به سوی خستگان هجر

یا دارد او فراغتی از روزگار ما

بربود دل ز دستم و درپای غم فکند

رحمی نکرد بر دل مسکین زار ما

از من بگو به یار ستمگر که بیش از این

در آب و آتشیم، مده انتظار ما

کاشانه ی دلم ز جمال تو روشن است

شمع میان جمع تویی در دیار ما

ماییم سر نهاده به پای غمت مدام

شادان نشسته سرو قدت در کنار ما

خوش بود با وصال توام روزگار دل

بربود روزگار تو را از کنار ما

مخمور باده ی لب لعلم چه کم شود

گر بشکنی ز نرگس مستت خمار ما

من خاک راه عشق تو گشتم ز جان و دل

بر خاطر تو گر ننشیند غبار ما

ما شیرگیر باده به یاد لبش شدیم

با چشم آهوانه بگشت او شکار ما

قلبیم راستی به غم عشق در جهان

مشکن ز روی لطف خدا را عیار ما

 
 
 
انوری

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

[...]

مجیرالدین بیلقانی

آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما

در نیک و بد موافق و انده گسار ما

وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش

زایشان همیشه عیش دل روزگار ما

رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک

[...]

مولانا

آمد بهار خرم آمد نگار ما

چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

آمد مهی که مجلس جان زو منورست

تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی

[...]

سلمان ساوجی

یارب به آب این مژه اشکبار ما

کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما

از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او

گردی به دامنش مرساد، از غبار ما

ای دل درین دیار، نشان و نام جوی

[...]

جهان ملک خاتون

بشکست چشم مست تو جانا خمار ما

بربود زلف شست تو از دل قرار ما

از آه بی دلان که برآرند صبحدم

آشفته گشت زلف تو چون روزگار ما

دایم خیال قدّ تو در دیده ی منست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه