به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به همت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او
بر آستانه میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیت او
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
نمیکند دل من میل زهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است
مگر ز خاک خرابات بود فطرت او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و ارادت شاعر (حافظ) به می و میخانه و در عین حال به خداوند است. او به حق صحبت پیر خرابات اشاره میکند و میگوید که تنها آرزوی او خدمت به اوست. حافظ اعتقاد دارد که حتی اگر بهشت جای گناهکاران نیست، با نوشیدن باده میتواند به رحمت خداوند دست یابد. او بر این باور است که محبت الهی مانند صاعقه روشن است و بر زندگی او تأثیر میگذارد. حافظ از زهد و توبه صحبت میکند، اما به نظر میرسد که دلش به آن میل ندارد و بیشتر به عشق و شادی در میخانه تمایل دارد. در نهایت، او میگوید که هویتش وابسته به خرقه و باده است و ذاتش از خاک خرابات نشات گرفته است.
هوش مصنوعی: زندگی و عشق به شخصی که در محفل خوشگذرانیها مشهور است، برایم بسیار ارزشمند است و جز خدمت به او چیزی در خیالم نیست.
هوش مصنوعی: اگرچه بهشت جای کسانی که خطا کردهاند نیست، ولی بیا و شراب بیاور که به لطف او از خود بیخود شدهام.
هوش مصنوعی: نور و روشنایی ناشی از صاعقه، بر کیفیت ابر به ما میافزاید و نیرویی که منجر به آتشزدن خرمن عشق او شد، نشاندهنده شدت جذبه و محبت اوست.
هوش مصنوعی: اگر به در ورودی میخانه رسیدی و کسی را دیدی، قدم به آنجا نگذار و خودت را درگیر نکن، زیرا نیت و مقصد او مشخص نیست.
هوش مصنوعی: بیا که شب گذشته صدای سمفونی عالم غیب به ما خبر داد که رحمت او به همگان تعلق دارد.
هوش مصنوعی: به من که مستم، با نگاهی تحقیرآمیز ننگر، زیرا نه معصیتی در کارم است و نه زهدی بدون اراده او وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من تمایل به زهد و توبه ندارد، اما به خاطر نام خداوند تلاش میکنیم و به دنبال خوشبختی او هستیم.
هوش مصنوعی: حافظ همواره با عشق و دلباختگی در ارتباط است و این وابستگی او چندان عمیق است که تنها از دل خاکی که در جشنوارۀ عشق و میگساری وجود دارد، بهدست میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او
ربودن دل عشاق گشته صنعت او
چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم
اگر نبینم روزی جمال طلعت او
همیشه سوی وفای ویست رغبت من
[...]
من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او
که مست و بیخودم از چاشنی محنت او
اگر چو چنگ بزارم از او شکایت نیست
که همچو چنگم من بر کنار رحمت او
ز من نباشد اگر پردهای بگردانم
[...]
غلامِ پیرِ خراباتم و طبیعتِ او
که نیست جز می و شاهد حریفِ صحبتِ او
در آن زمان که نی ماه غبار خواهد بود
نشسته باشم بر آستانِ خدمتِ او
چو نیست در کفِ زاهد بِضاعَتِ اِخلاص
[...]
نگار من که میان بستهام به خدمت او
هزار شکر که مستظهرم به همَّت او
اگرچه در قدمش همچو سایه بیقدرم
ز فرق ما مرواد آفتاب دولت او
لبش به دور ازل جرعهای به ما بخشد
[...]
یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او
ازین غبار بلندی گرفت رایت او
اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین
شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.