گنجور

حاشیه‌گذاری‌های Khishtan Kh

Khishtan Kh


Khishtan Kh در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۷ - خرس و صیّادان:

الهام 

 

Khishtan Kh در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶:

ظاهر به تماشا،عیانساز درون نیست

سیاهی رگ را اثر از سرخی خون نیست

قدری که تو سمعن،ز چشمت بحسابی

ولله کم از کاهلی و جهل و جنون نیست

 

 

Khishtan Kh در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:

تو حذر گر نکنی از آنچه بر حق حذر است 

پی آن هر نظری سو به تو گاه خطر است 

محنت از پیاله یاد کن و محبت از قمر 

ظلمت از شب میآموز ز بلایی بَتَر است 

دل مرنجان از خود و هم مرنج از این و آن

این یکی را تاکه مُرد،آن یکی خشک و تر است

طاقتت را ره شناست،معرفت را همگذر 

گر میان با این دو بد داری زیان و ضرر است 

روز خوش از روز غم غافل مشو 

همسایه را ندا بده شاید دلش منتظر است

آدمی را گاه پیری چه سود از معرفت

کان درخت خرم و شاد کز جوانی ثمر است

قصه کوته کن و زین بیش رخنه بر صفحه مبر 

خویشتن، پیش نظر فعل بِه از صد هنر است

تاکه هست ملک زمین،فرش پای بشر است 

تاکه هست مرگ به کمین بشری رهگذر است

 

Khishtan Kh در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۴:

ایا تند باد رستاخیز بهمن 

ببر پیغام خویشتن، سوی سمعن

بپرس از حال امروزش خبر نیست 

که غیر از باور دوشش بسر نیست

تو بر آنی که چادر بی نفوز است

همی گویی نهاندار رموز است

بگو آخر ترا قربان گردم 

کجا شرت مانع افشای گوز است؟

گر از مایی و مردت راس کار است

ترا با چین و چون زن چه کار است 

زنی کو رای مردی را دچار است

یکی گوید،بصد بی بند و بار است

نه حدسش زن ز عریانی مویش

نبشناسش ز حفظ آبرویش

بحرف آرش که سِرّ خلقوخویش

شود افشا چو آید گفتوگویش

یکی گویم کزان صد نکته چینی 

و بر حضمش به ساعتها نشینی

ز ساقی، خوب بشناس خلقوخو را

چو سربسته دهند دستت سبو را

مخور سمعن، فریب رنگ و رو را 

شرابت می فروشند آب لَبو را

 

Khishtan Kh در ‫۶ ماه قبل، دوشنبه ۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷:

زآن خواهم که لبت ریخت به جام دوش مرا 

که رسد قهقهه تا حد بناگوش مرا 

ز من ای بانی جان تا تو سوا افتادی 

رفت از کف رمق و تاب و توان هوش مرا 

نو نهال املی کآن به امیدت کِشتم

سرو بالا شد و بین گشته سیه پوش مرا

خواب آن زلف نگارین چو شبی من بینم

که میسر نشود خواب چو خرگوش مرا 

تا رسد گوش تو این مرحله حالی که مراست

وقت به تنگ آمد و تاثیر نکند نوش مرا 

قدر آن فاصله نیشت به لبت دلتنگم 

هر سرآی خوش بکامت،کن فراموش مرا 

 

Khishtan Kh در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

تاکه تحسین میکنند صاحبدلان دیوانه را 

عیب بی عقلی مکن چون عاقلان دیوانه را 

می تواند دیو نفس خود دراندازد به خاک

زور بسیاری بود در بازوان دیوانه را 

سنگ سخت بادیه گردد به خوابش متکا 

بس نباشد مهلت خواب گران دیوانه را 

چشمه حیوان به چشمش جوش باطل میزند

بس نباشد حسرت جان و جهان دیوانه را 

همجوار عاقلان، دیوانه دل آسوده نیست 

نخوت ایشان رماند از میان دیوانه را 

بر کف سودا زده گوهر گزافی چون کند

نیست از دیوانگی بیم زیان دیوانه را 

چیست تاثیر صائبا از گفتمان دیوانه را

سنگ طفلان تا کند خاطرنشان دیوانه را

 

 

 

 

Khishtan Kh در ‫۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۲:

بیت یازده مصرع دوم

باتو گر از یک گریبان "سر" برون اورده ام

 

Khishtan Kh در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۲:

زیرکان آسان توانند خام کردن ساده را 

نیست مانع پیش پا دروازه بگشاده را

عمرها باید گذشت بر ساده لوح در انزوا

جوش چندین ساله از خامی درآرد باده را

همگذار دل نشد بس عقل ناقص پای ما 

سنگ پیش پا شدیم نوعابران جاده را

کار هرکس کوش او و بار هرکس دوش او

پستی زاهد نزیبد دامن سجاده را 

باده نوشی غیره را واصل به شیدای نشد

عیب بدمستان نگیرد گریبان باده را 

عاقلان یک جمله گویی زین حقیقت نآگهند

بیدلان لایق نباشند منصب دلداده را 

گرچه امروز قهقه بی نسبتان بالا شده ست

وحدتی هست در نهان جمعیت آزاده را  

گرد نااهلان منه پارا وزین غافل مباش

خورده گیران مفت خریدارند چُو افتاده را 

 محرمی نیست کو بِگردانم ز لب بی اختیار 

زان نهان دارم میرزا،راز در دل ناده را 

 

 

 

 

Khishtan Kh در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

چه می گردد،اگر باری به کوی ما نهی پارا 

رهامان سازی از هجران بَر تنها نهی پارا 

چه آفت می رسد از ما بر آن دامان گل خویت

که سان نآشنا از ما چنین سوا نهی پارا

ز شوق وصل شیرینت خیالی مستمر داریم

که تا از جلوه در آیی، و بر معنا نهی پارا 

ز ما غمها بسر نآید، مراد دل ثمر نآید 

مگر روزی به این ماتمسرا، مانا نهی پارا 

چنان رَمانتر از آنی چنان وحشی تر از آنیم 

که هرجا ما نهیم پارا، خلاف آنجا نهی پارا

خم ابروی وآن لعلت،هم آن سیمای در پرده 

عجب ناریم کزعصمت،به ظلمت ها نهی پارا 

ترا خویشتن ز دلداری همین یک خصلتت نازم

کزین عالم چو دور از اوست به انزوا نهی پارا

 

Khishtan Kh در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:

احسنت⭐

 

Khishtan Kh در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:

بربستن بار خوش نباشد 

رفتن ز دیار خوش نباشد 

رفتی ز بر و غافل از آنی 

دور از بر یار خوش نباشد 

دل خوش چو کنم با خیالت؟

نشکسته انار خوش نباشد

زین بیش چو برم گاه به تباهی؟

دایم انتظار خوش نباشد

حالی که شود خزان بهاران 

دردا  بچو پار خوش نباشد

عمر دو سه چند روزه مارا 

بی جان فگار خوش نباشد 

زینهار رخ مه، در انزوا شد 

غفلت شب تار خوش نباشد 

آنجا که ترا نخوانده است کس

پایت مگذار خوش نباشد

راهی که همه پر از نشیب است

بر کام سوار خوش نباشد 

خاکی که ز ریشه شورزار است

بهر کشتُ کار خوش نباشد

بر او که ترا نخواست از دل 

بستن دل زار خوش نباشد 

بر وی که ز لب شل اختیار است

فاشی اسرار خوش نباشد 

وآنی که ز رنج بی نسیب است

بهر غمگسار خوش نباشد

در غیره مبین گوهر یاری 

رفاقت مار خوش نباشد  

در گوش عجب النطفه لافهم 

پند بی شمار خوش نباشد

هرجا قلم و صفحه محیاست

جز وصف نگار خوش نباشد

 

Khishtan Kh در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۳:

چقدر زیبا ⭐

 

Khishtan Kh در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۲:

روحت شاد میرزا ❤ خنده آوردی به لبمون

 

Khishtan Kh در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

زیباست 

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن 

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود 

ازردهگی و لطافت بکار رفته در این شاه بیت احساساتی فراتر و ظریف تر از احساسات یک مرد لازم داشته و میشه گفت درک زنانگی در سعدی قابل تامله❤⭐کما اینکه در هنگامه وداع جنسیت مطرح نیست 

 

Khishtan Kh در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶۰:

تا کی باید درگیر تفسیر باشیم ؟و لنگ تفسیر کننده !بهتر نیست برگردیم بیانی ک همیشه به کهنگی اشاره بش میکنیم و دریابیم ؟ و چقد نا امید کنندست این پس ماندگی و از اصل فتادگی❤🖐

 

Khishtan Kh در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۹:

فخر واژه های پارسی قابل قیاس با هیچ گویش و زبانی نیست هرچند ک تمام زبان ها قابل احترامند گویا مابقی فقط و فقط برای ارتباطات اجتماعی هستند و این پارسی ک میتونه در زمینه عرفان و عشق ابراز  کاملتری داشته باشه  و این واقعا غرور آفرینه❤ 

 

Khishtan Kh در ‫۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

آنچنان بر داس زنگار می ماند به جا 

کز پی بی همتی رخسار می ماند به جا 

تا تراست چشمی نسیر از حرص و جاه 

روزی مور از قد شهوار می ماند به جا 

عاری‌ازلطف ومرامت کی سرشت آدمیست؟

ناخلف باشد کزین معیار می ماند به جا 

چیست مارا حاجتی از تیزی دندان آز؟!

تاکه روزی بر کف بی دینار می ماند به جا

نیست از طالب فزونی بی عمل را بهره ای

کاحصل از دستی به کار می ماند به جا

رتبه شرب حیاتی در خور مرداب نیست

چو ز هرچشمه به صدجویبار می ماند به جا

مست،مخمور است جان از لب میگون او 

تا تن هوشیار طلب از خمار می ماند به جا 

سّر دل جز پیش درد مندان دلا هرجا مبر

کز لب طوطی صفت اسرار می ماند به جا 

خویشتن گو که ز یاران به خطا مهر نَبُرند

چو ز اغیار محنَتِ بسیار می ماند به جا 

 

Khishtan Kh در ‫۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

آیا این غزل و اگر غیر از سعدی کس دیگری میگفت انقد تو نقدش پا فشاری میکردید؟به عنوان مثال اگ سلیم تهرانی میگفتش ؟یا اسیر شیرازی ؟

 

Khishtan Kh در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:

 ساقیان این زمانه کیسه لاغر میکنند

زاهدان تزویر و رندان پند کمتر میکنند

این پری رویان چو پیشین نیستند

حال گرانیست بهر زر عشوه بیشتر میکنند

یار مارا گردش ایام ربود و نه حریف 

وقت آن دو خوش به هرجا میل ساغر میکنند

انچه فرمودی خواجه بر حق و برجاست هنوز

لیک جوانان وقت خویش را پر زه دیگر میکنند

 

Khishtan Kh در ‫۱ سال قبل، جمعه ۱۸ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲:

لطافت خاصی ما بین لفظ نزاری و حافظ موج میزنه ک گاهی بلحق یا بلاشتباه ادم دچار شبه یقین میکنه.بعید میدونم خواجه ما گوشه چشمی به حکیم ما نداشته بود❤

 

۱
۲
sunny dark_mode