کوروش در ۶ روز قبل، جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۸ - لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرداند چندانش مستغرق دارد در گلزار سریع الحسابی خویش نه چون عوام منتظر مستقبل نباشد نهری باشد نه دهری کی لا صباح عند الله و لا مساء ماضی و مستقبل و ازل و ابد آنجا نباشد آدم سابق و دجال مسبوق نباشد کی این رسوم در خطهٔ عقل جز وی است و روح حیوانی در عالم لا مکان و لا زمان این رسوم نباشد پس او ابن وقتیست کی لا یفهم منه الا نفی تفرقة الا زمنة چنانک از الله واحد فهم شود نفی دوی نی حقیقت واحدی:
خام شوخی که رهانیدش مدام
از خمار صد هزاران زشت خام
یعنی چه ؟
کوروش در ۶ روز قبل، جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۸ - لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرداند چندانش مستغرق دارد در گلزار سریع الحسابی خویش نه چون عوام منتظر مستقبل نباشد نهری باشد نه دهری کی لا صباح عند الله و لا مساء ماضی و مستقبل و ازل و ابد آنجا نباشد آدم سابق و دجال مسبوق نباشد کی این رسوم در خطهٔ عقل جز وی است و روح حیوانی در عالم لا مکان و لا زمان این رسوم نباشد پس او ابن وقتیست کی لا یفهم منه الا نفی تفرقة الا زمنة چنانک از الله واحد فهم شود نفی دوی نی حقیقت واحدی:
خویش را زین هم مغفل میکند
در عقالش جان معقل میکند
یعنی چه ؟
کوروش در ۶ روز قبل، جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۸ - لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرداند چندانش مستغرق دارد در گلزار سریع الحسابی خویش نه چون عوام منتظر مستقبل نباشد نهری باشد نه دهری کی لا صباح عند الله و لا مساء ماضی و مستقبل و ازل و ابد آنجا نباشد آدم سابق و دجال مسبوق نباشد کی این رسوم در خطهٔ عقل جز وی است و روح حیوانی در عالم لا مکان و لا زمان این رسوم نباشد پس او ابن وقتیست کی لا یفهم منه الا نفی تفرقة الا زمنة چنانک از الله واحد فهم شود نفی دوی نی حقیقت واحدی:
این قضا را گونه گون تصریفهاست
چشمبندش یفعلالله ما یشاست
منظور از تصریف چیست ؟
کوروش در ۶ روز قبل، جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۸ - لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرداند چندانش مستغرق دارد در گلزار سریع الحسابی خویش نه چون عوام منتظر مستقبل نباشد نهری باشد نه دهری کی لا صباح عند الله و لا مساء ماضی و مستقبل و ازل و ابد آنجا نباشد آدم سابق و دجال مسبوق نباشد کی این رسوم در خطهٔ عقل جز وی است و روح حیوانی در عالم لا مکان و لا زمان این رسوم نباشد پس او ابن وقتیست کی لا یفهم منه الا نفی تفرقة الا زمنة چنانک از الله واحد فهم شود نفی دوی نی حقیقت واحدی:
هر کراهت در دل مرد بهی
چون در آید از فنی نبود تهی
یعنی چه ؟
سید مهدی smb۱۳۴۷@gmail.com در ۶ روز قبل، جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹:
اوف، چه شعریه!
اگه در همه عالم جز همین یک شعر، شعر دیگری نبود، برای دنیا و آخرتمون کافی بود.
هزار آفرین ملای کاشانی
نیلوفر کاردان در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۷ در پاسخ به رسول دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
کاملا درسته. بیت سوم رو اصلا نمیشه توی وزن خوند.
البته بیت آخر رو میشه تو وزن خوند.
علی میراحمدی در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:
در خَمِ زلفِ تو آویخت دل از چاهِ زَنَخ
آه، کز چاه برون آمد و در دام افتاد«چاه زنخ» همان گودی در قسمت پایین چانه که اشاره ای است به پایین ترین مراتب هستی یعنی دنیا
شاعر میگوید :ما قصد کردیم که خود را از این مرتبه پایین جسمانی بالا بکشیم ،لاجرم دست در زلف تو زدیم و گرفتار دام زلف یا همان راه پر پیچ و خم عشق شدیم.
علی میراحمدی در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست
و امروز نیز ساقی مهروی و جام می
کسانی از بهشت اخروی بهره میبرند که در همین دنیا اهل خیر و خوبی و زیبابینی و زیبااندیشی باشند.
گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
خیام
ali solgi در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۸:
اللهم صل علی محمدوال محمد
وعجل فرجهم فی هذه ساعت وفی کل ساعه🌹🩷💓💙🥲
علی میراحمدی در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
بلبل همان شاعر عارف است که بر اثر فیض و عنایت الهی در معانی بر دلش گشوده شده و سخن عشق را اینچنین بیان میکند.
دو بیت زیر هم همین معنا را میرساند:
ای گُلبُن جوان! بَرِ دولت بخور که من
در سایهٔ تو بلبلِ باغِ جهان شدم
اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود
در مکتبِ غمِ تو، چُنین نکتهدان شدم
علی میراحمدی در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:
عارفی کو که کُنَد فَهْم زبانِ سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
عارف سفری از خلق به حق دارد و سفری از حق به خلق برای هدایت و دستگیری سالکان و رهروان
احمد خرمآبادیزاد در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح سلطان اویس:
در مصرع نخست بیت شماره 30، «ادرار» یعنی «مستمری، وظیفه و مواجب». بنابراین «ادرار خار»، گنگ و نادرست است. در نسخه معتبر ابوالقاسم حالت، «ادرار خوار» ثبت شده است.
*از دستکاری اسناد هویت ملی–به بهانه نوآوری و ویرایش–بپرهیزیم.
Heydar Barsam در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
بزم دور ، نمی دانم چرا این کلمه مرا یاد کتاب ضیافت نوشته افلاطون می اندازد
احمد خرمآبادیزاد در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح سلطان اویس:
مصرع نخست بیت 1 به شکل «پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این» گذشته از داشتن یک اشتباه، کاملا نامفهوم است. این مصرع در نسخۀ معتبر ابولقاسم حالت چنین است: «بیش از این ملکی که جم را شد میسر پیش از این»
برگ بی برگی در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۱ در پاسخ به .فصیحی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:
درود، بدون تردید این شعرِ حافظ و همتِ شماست که موجب این اتصال است.
ودود صفا در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۷ - حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت:
شرح جامع مثنوی معنوی از کریم زمانی:
اگرچه این مستی، یعنی مستی سالکان همچون باز سفید، زیبا و گرانقدر است. لیکن در سرزمین قدس الهی، مستی های زیباتر و گرانقدرتر از آن مستی پیدا میشود. [پس سالک نباید به مرتبۀ موجود خود قانع شود.]
ودود صفا در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۷ - حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت:
شرح جامع مثنوی معنوی از کریم زمانی:
از مرتبۀ مستی بگذر، یعنی از سرمستی های مبتذل و گذرا صرفنظر کن و به دیگران مستیِ الهی عطا کن. (البته لازمۀ مست کردن دیگران اینست که خود ابتدا از بادۀ حق مست باشی.) از رنگارنگی و تغییر احوال دنیا گذر کن و به اثبات الهی در آی.
منظور بیت: از جاذبههای رنگارنگ نفسانی و احوال متغیّر دنیوی عبور کن و به مقام سکینه و وقار الهی برس.
احمد خرمآبادیزاد در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - قصیدهٔ مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس:
در بیت 74:
1-«تخت حاسبان» اشاره به تختهٔ منجمان دارد که روی آن خاک میپاشیدند، آنرا هموار میکردند، روی آن رقمهایی مینوشتند و ...). به آن، «تخت محاسبان»، «تخته حساب»، «تخته خاک» و «تختۀ رقوم» نیز میگفتهاند.
2-«سردر»، به معنی تزیینهایی است که در گذشته بر بالای درِ خانه یا دروازۀ شهر میزدند.
کوروش در ۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۴۰ - ذکر جواب الانطاکی قدس اللّه روحه العزیز:
موافق اهل صلاحیم در اعمال جوارح و مخالف ایشانیم بهمتها.
یعنی چه ؟
کوروش در ۶ روز قبل، جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۸ - لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرداند چندانش مستغرق دارد در گلزار سریع الحسابی خویش نه چون عوام منتظر مستقبل نباشد نهری باشد نه دهری کی لا صباح عند الله و لا مساء ماضی و مستقبل و ازل و ابد آنجا نباشد آدم سابق و دجال مسبوق نباشد کی این رسوم در خطهٔ عقل جز وی است و روح حیوانی در عالم لا مکان و لا زمان این رسوم نباشد پس او ابن وقتیست کی لا یفهم منه الا نفی تفرقة الا زمنة چنانک از الله واحد فهم شود نفی دوی نی حقیقت واحدی: