گنجور

حاشیه‌گذاری‌های nabavar

nabavar


nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۱۵:

دُرِ عدن

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۱۵:

گرامی غضنفری
یک حرف مگو اگر هزارت سخن است
از خود مَشِنو اگر چه دُرِّ عدن است
اگر چنین بخوانیم سکته ندارد

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۷:

هرگز دلِ خون گشته‌ام از غم نگرفت

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:

تنها خراسانی
حسرت است به معنای اندوه بر گذشته و ندامت و پشیمانی
غفلت، اهمال و فراموشی ست
ضمناً: پشت دست را می گزند
کفاره ی گناه وخطاهای بی شمار
شرمنده پشت دست به دندان گزیدن است ” نیا “

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۶ - حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق:

گرامی احسان
همی رفتی و دیده‌ها در پیش
دل دوستان کرده جان برخیش
درست گفتی
امروزه ” برخیش “ را ”برخی اش“ می نویسند به مانای فدایی اش
از فحوای بیت نیز چنین برداشت می شود

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵:

گرامی آ.پ
کاش با مطالعه ی بیشتر تمام شعرا را متهم نمی کردی
اول اینکه هر که دم از پسر زد به معنای همجنس گرایی نیست
دوم : بسیارند شاعرانی که هم درین مقوله وارد نشده اند و هم عفت و حرمت قلم و کلام را بسیار نگه داشته اند
در شاهنامه ی فردوسی، در اشعار بی نظیر نظامی گنجوی اشاره ای درین مورد دیده ای؟

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ غبار همدانی » مفردات » شمارهٔ ۵:

پیشنهاد من
گرچه دانم ز اشک خون باران من
لاله خواهد رست از بستان من
باز می گریم که شاید پر شود
لاله های سرخ در دامان من

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ غبار همدانی » مفردات » شمارهٔ ۵:

گرامی احمد ترکان
گرچه دانم ز اشک خون باران من
لاله خواهد رست از بستان من
بیتی که اضافه کرده ای با تک بیت غبار همدانی همخوانی ندارد که هیچ وزن ناموزونی هم دارد
تجدید نظری لازم دارد

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:

گرامی حمید
آز را گشتن دگر آن آرزو دیدن دگر
دنبال حرص و طمع رفتن چیزی ست و در طلب عشق بودن بحثی دیگر

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:

گرامی ساقی
کاملاً درست معنا کردید سفینه را که همان کشتی ست و درین جا غزلیات حافظ ست
سفینه، زیر دریایی نیست، کشتی ست
سفینه ی فصایی هم داریم
حتی سفینه ی صحرا

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴۸:

بیت دوم چنین است
هر که بگویدت که تو دل به چه شکل می‌بری ؟
از سر کوی ناگهان مست برآ که همچنین

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۶ - پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت:

آنکه انسان دیگری را نجس و کثیف میداند، خللی در مغز دارد یا تعصبی نابجا در دین، اگرچه ملّای روم باشد
ظاهر کافر ملوث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین
این نجاست بویش آید بیست گام
و آن نجاست بویش از ری تا بشام
بلک بویش آسمانها بر رود
بر دماغ حور و رضوان بر شود
اینچ می‌گویم به قدر فهم تست
مردم اندر حسرت فهم درست

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۹:

گرامی احمد ترکان
ای گشته خجل پری و حور از رویت
حور و تشبیه درست است
حور و پری دلبران بهشت موعودند
هور به معنای خورشید است و تشبیه از ریشه ی شبیه می آید
تشبیح غلط است

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۴۴:

گرامی احمد ترکان
و آن شب که مرا تو در کناری،
یا رب،
تا صبح قیامت نشود روز مباد
بیت را اشتباه خوانده ای ، یارب مربوط به مصرٰع دوم است و از خدا میخواهد که هرگز روز نشود تا در کنار یار بماند

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

سرود ملی کشور تاجیکستان:
از خون سیاووشیم هم خون سیاووشیم
از جامه سپیدانیم هر جامه نمی‌پوشیم
هم سال اوستاییم هم آتش زردشتیم
ما آتش زردشتیم ناکشته نمی‌کشتیم
اسماعیل سامانی دیوار بخارا بود
ما هم وطن اوییم او هموطن ما بود
ما هم کوهی خاراییم دیوار بخارائیم
ما هم کوهی خاراییم دیوار بخارائیم
دیوار بخارائیم ما هم کوهی خاراییم
دیوار بخارائیم ما هم کوهی خاراییم
یک طایفه از لاهور یک طایفه از توسیم
هم وارث قاموسیم هم وارث ناموسیم
همشهری فردوسی همشهری اقبالیم
همشهری به ناموسیم
همشهری به اقبالیم از خون سیاوشیم
هم خون سیاوشیم از جامه سپیدانیم
هر جامه نمی‌پوشیم هم سال اوستاییم
هم آتش زردشتیم ما آتش زردشتیم
ناکشته نمی‌کشتیم

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۱ - سرآغاز:

پوزش
اینطور تصور می شود

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۱ - سرآغاز:

گرامی مهدی
من آن ذره‌ام، در هوای تو نیست
خود را مانند ذره ای می شماردکه در آرزوی دیدار دوست آن ذره هم به حساب نمی آید
اینطور تصر می شود
من آن ذره‌ام که در هوای تو هیچم

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد:

گرامی امیر حسین
عهد خود با خدای محکم‌دار
دل ز دیگر علاقه بی‌غم دار
چون تو عهد خدای نشکستی
عهده بر من کز این و آن رستی
گوهر نیک را ز عقد مریز
وآنکه بد گوهرست ازو بگریز
مصرع مورد نظر شما وابسته به ابیات قبلی ست
منظور پیمانی ست که با خدا بسته می شود و این پیمان گویی گردنبندی ست از مروارید که می گوید ان را پاره مکن و به عهد خود با خدا استوار باش
عقد= پیمان
درین جا همان عهد و پیمان بصورت طوقی ست بر گردن

 

nabavar در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

گرامی بانو سحرحسینی

طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
لابه گری می‌کنمت راه تو زن قافله را
سپاس، بسیار خوب و واضح خواندید و بی نقص
بی ریایی و صداقت در کلام شما، از پاکی روحی لطیف حکایت می کند

 

nabavar در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹:

این غزل از اوحدی مراغه ای ست،
غزل شمارهٔ 107
درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست
راز دلم را به صبر، گفت: بپوشان
حال دل غرقه از کناره ندانست
طالع من خود چه شور بود؟ که هرگز
هیچ منجم در آن ستاره ندانست
یار به یک بار میل سوی جفا کرد
حق وفای هزار باره ندانست
برد گمانی که: ما به عشق اسیریم
این که چه نامیم یا چه کاره؟ ندانست
خال بنا گوش اوز گوشه نشینان
برد چنان دل، که گوشواره ندانست
قافلهٔ عقل را به ساعد سیمین
راه ز جایی بزد که باره ندانست
دوش به خونی گریستم، که ز موجش
عقل به اندیشها گذاره ندانست
سختی ازان دید، اوحدی، که به اول
قاعدهٔ آن دل چو خاره ندانست

 

۱
۵
۶
۷
۸
۹
۴۸
sunny dark_mode