گنجور

حاشیه‌ها

عباسی در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

سلام خسته نباشید وتشکر
اشکالات املایی زیاد است
دیده ها=دیده ام
عشیتی وغداتی
آتی=آتٍ(درگویش عربی تنوین جر درآخرکلمه به ای تلفظ می شود واگربنویسیم آتی غلط است وکلمه آت اسم فاعل است ودرناقص یاءحذف شده مانند قاضی=قاضٍ
ارجوا =ارجو

رسته در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

در پاسخ محمود
محمود سؤال خوبی کرده است. بسیار بسیار جالب.
مطابق منن گنجور در بیت 10 می خوانیم:
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
در لغت فارسی قدیم و در گویش فارسی قدیم چه در نظم و چه در نثر کشتن شمع معنی خاموش کردن شمع می‌داده است.
این بیت در خوانش های امروزه دگرگون شده و این چنین شده است:
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا که همسایه نگوید که تو در خانه مایی
( توجه کنید که در مصرع دوم به‌ تبدیل شده است به که)
نگاه کنید به تضمین شهریار ( متن کامل تضمین شهریار را می‌توانید در گوگل پیدا کنید در این حاشه جای کافی برای درج آن وجود ندارد).
شهربار این بیت را به روش خویش تصحیح کرده است که با متن فروغی متفاوت است:
«تا که همسایه نداند که تو در خانهء مایی»
یعنی به را به که تبدیل کرده است و
نگوید را به نداند تبدیل کرده است 
مرحوم شهریار در ادامه شعر خود پشیمانی و هدر و هذیان را هم به سعدی بسته است!
سعدی این گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان

دنیای نوستالوژیک بیمارگونۀ امروزی چنین می‌بیند ولی سؤال این است که آیا سعدی هم چنان می‌دیده است؟
متن غزل گنجور شاهد است که سعدی جور دیگری دنیا را می‌دیده است:
برای روشن شدن مطلب یک بیت بالاتر می‌رویم ، می خوانیم:
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
می‌بینیم که منظور از شمع در این غزل غم است. کدام شمع را باید خاموش کرد ( یا کشت) ؟ شمع غم را.
چرا؟
تا غم تو در دل ما به همسایه های ما نگوید تودر خانۀ ما هستی.
با این نگرش لازم نیست مصرع دوم را به روش شهریار تصحیح کرد بلکه درست آن مطابق فروغی ( متن گنجور) است.
اگر به روش شهریار و تصحیحات دیگر امروزی بخوانیم :
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا که همسایه نگوید ( یا نداند) که تو در خانه مایی
این سؤال مطرح می‌شود که چه احتیاجی بود که شمع را بیرون ببری و خاموش کنی، همان در داخل خانه چرا را شمع را خاموش نکنی؟!
سعدی می‌توانست بگوید : شمع را باید کشتن / تا که همسایه نداند که تودر خانۀ مایی
هنگامی که شمع را بیرون می‌بری همسایه ها متوجه می‌شوند، بهتر نبود که شمع را در همان داخل خاموش کنی و بیرون نبری؟ . این خود تناقض آشکار در اندیشه است، البته در اندیشۀ مرحوم شهریار نه در اندیشۀ سعدی.
در نگرش سعدی غم و شادی در این بیت و بیت قبلی به اتحاد می‌رسند ولی در نگرش نوستالوژیک غم از خود فراتر نمی رود، غم شادی کش است، غم همۀ شادی ها هم را پایین می کشد و عقیم و سترون می کند و می خشکاند.
ظرافت نگرش سعدی در این است که شمع غم فروغ کوچکی است و نشانی ار آفتاب رخ دوست . رقیبان ( یعنی نگهبانان) تو حتی به این شمع غم هم رحم نمی‌کنند و باید آن را بیرون برد و گرنه متوجۀ همین یک فروغ کوچک هم می‌شوند و آن را بر نمی تابند.
در دوران سعدی رقیب به معنی نگهبان بوده است . امروزه معنی کلاً متفاوتی از رقیب برداشت می‌شود که در دوران سعدی چنین معنی ای وجود نداشته است.
سؤال مطرح می شودکه رقیبان چه کسانی هستند؟
در گذشته امیران و فرماندهان گروه رقیبان ( نگهبانان) داشتند که امروزه بیشتر دارند. معنی همین کلمه در ادبیات فارسی، به عنوان یک بردار معنی، کسترش یافت، معنی ادبی و عرفانی رقیب گسترده‌تر از آن است که در لغت اولیه وجود داشته است . از دوران وحشی بافقی به بعد، جسته - گریخته، معنی جدید امروزی از رقیب ( و رقابت) به کار رفته است. ولی فروغی بستامی ( در دوران ناصرالدین شاه) رقیب را مطابق ادبیات قدیم به کار برده است.
با این مقدمه می‌توان دید که همسایه هم می‌تواند نگهبان (دین) باشد و فروغ شمع غم دوست را بر نتابد ( تا چه رسد به مفتی شهر).

چقدر فاصله است بین ما و سعدی. هیهات . چند قرن دیگر باید بگذرد تا ما به او پی ببریم.

مصطفا عزیزی در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

می‌توان به عنوان تفنن «الا» را «حتا» نوشت و معنایی تازه از آن برداشت کرد. اما منطق شعر اجازه نمی‌دهد که «حتا» باشد. زیرا آن‌وقت مصراع نخست مقدمه منطقی ست که تالی آن می‌شود «الا به روزگاران» اگر «الا» به «حتا» تغییر پیدا کند آن‌وقت مقدمه زاید می‌شود.
شاعر می‌گویید انتظار نداشته باشید مهری که به روزگاران در دل نشسته است زود فراموش شود نمی‌توانید آن را از دل بیرون کنید مگر به روزگران. اگر می‌خواست بگوید هیچ‌وقت از دل بیرون نمی‌رود آن دلیل بر دل نشسته به روزگاران را نمی‌آورد و برای مثال می‌گفت مهر تو به روزگاران بر دل نشسته ازلی بوده است و حتا به روزگاران هم بیرون نمی‌رود مانند حافظ که می‌گوید:
عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود
مهرت نه عارضی ست که جای دگر شود،
عشق تو در وجودم و مهر تو از دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در شود!

محمد ایرانی در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در ستایش امیر انکیانو:

در بیت دوم "مردمان" صحیح است.

علی رضا در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:

سلام من به همه نظرات احترام میگزارم ولی فکر نکنم هیچ کدوم از شما در حدی باشید که بخواید استاد خیام رو نقد کنید و شما سعی کنید به دادن درس ادبیات توی مدارس ادامه بدید . موفق باشید.

arash در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۰:

مصرع اول به صورت زیر درست می باشد:
دلا چونی؟ دلا چونی؟ دلا چون؟

فایز بهزادی در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

استاد شجریان به اشتباه واژه ی "می جَست "بیت 5 را "می جُست"تلفظ می کنند که اشتباه است.توجه بفرمایید به به کارگیری عبارت عامیانه ی "جَستن یا پلک زدن چشم "هنگامی که چشم انتظار کسی باشند و به او نوید آمدن و دیدنش را بدهند تا به تناسب و همخوانی اش با مصرع دوم پی برده شود.
معنی بیت:دیده ام (پلکم ) می جست (می زد) به من نوید دادند که به زودی به وصال روی دوست می رسی و او را می بینی ولی معلوم شد که این جهیدن و پلک زدن به دلیل اشکی بوده که از دوری یار در چشمم جمع شده بود

افغان در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۴ - دربیان اینکه حیات خودی از تخلیق و تولید مقاصد است:

زندگی در جستجو پوشیده است
اصل او در رزو پوشیده است

به جای آرزو (روزو) نوشته شده است .

منصور در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:

فرود یا همان lord عزیز،سلام
البته بهتر است که در هر دو جهت کوشید. بهر حال شعار یست ظاهرا قشنگ و میان تهی .

محمود در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

بی دین عزیز شما که باسوادی هر جور دوست داری شعرو تفسیر کن بزار ما بی سوادا به بهانه این شعر زیبا هم که شده یاد عاشق تشنه لب بیوفتیم مطمئنا حضرت حافظ نارحت نمیشه

Anayaullah@yahoo.com در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۶:

چونک صلاح دل و دین مجلس دل را شد امین
مادر دولت بکند دختر جان را پدری

محمود در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

سلام
مفهوم"شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی" چیست می شود یکی توضیح بدهد

محسن در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۵۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۱۱:

در مصرع سوم زفان غلط است و باید به زبان تصحیح شود .

??/ در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

این شعر را افسر قاجار و شهریار و عده ای دیگر تخمیس کرده اند. عبرت نائینی هم آن را جواب گفته.

سید نورالین ساداتی در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۹۹:

این شعر در رابطه با احوال اویس قرنی می باشد . دوری که نزدیک بود

مهران در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل:

در کتاب ویس و رامین به اهتمام محمد جعفر عرب بیت 10 و 11 چنین است:
چه باشد گرخورم صد سال تیمار
چو بینم دوست را یک روز دیدار
اگر یک روز با دلبر خوری نوش
کنی تیمار صد ساله فراموش

مهران در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن:

بنا بر وزن شعر،بیت 65 باید به صورت زیر باشد:
من آن ویسم من آن ویسم من آن ویس
که بودی تو سلیمان من چو بلقیس
در غیر این صورت این بیت فاقد قافیه می باشد!!!!

فرود در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:

بهتر است آدمی در املایش غلط داشته باشد تا در تفکرش...

علی زارعی در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

درود بر روان جناب حافظ این ستارۀ درخشان ادب پارسی. طبع لطیف این بزرگ مرد انسان رو متحیر می کنه.

منصور در ‫۱۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:

جناب lord با سلام
کلمه "تدایی" غلط و صحیح آن "تداعی" است.واین املا نویسی با حکم صادره جنابعالی ...!!!

۱
۴۹۷۳
۴۹۷۴
۴۹۷۵
۴۹۷۶
۴۹۷۷
۵۲۶۷