گنجور

حاشیه‌ها

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:

بیت 7 خوابی بود پنداری یعنی گویی و پنداری خواب بود ولی معنی دیگری هم دارد یعنی خوابی بود پندارین و خیالی

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:

بیت 6 میگوید خوابم را می بری و خیال را برایم می گذاری

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:

بیت چهارم می فرماید تو خورشید روشنی هستی و من ذره ای و تو ذره ای نداری یعنی من را نداری
ولی معنی ذره ای مهر نداری هم هست .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:

گذاری یعنی گذرا و صفت نسبی است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵:

گرانخیزی سخت برخاستن است و چه نیکو ! برای ادم هایی که دیر از خواب بر میخیزند هم به کار میرود ، مثلا گرانخیز سست کوش یعنی تنبل کارنکن !

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

بیهوده از هوده به معنی حق و به معنی ناحق است ولی فعل بیهودن یعنی نیمسوز کردن هیزم و مانند ان

شنایش در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۹:

دشمنکام یعنی انکس که دشمنش به ارزوی دلش رسیده و دوستکام هم کسی است که دوستانش به ارزوهایشان رسیده اند .

شکوه در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۹:

کوس طبل بزرگ است و همینطور هر چیزکوبیدنی اما!اما گاهی معنی آسیب میدهد چرا به خاطر کوبش؟

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:

از کوبیدن کوبش را داریم که معنی trauma را میدهد به نقل از رایاتار دکتر عموشاهی .

شکوه در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:

درست است ولی بعضی اوقات راعی به معنی والی به کار میروداما در بیشتر موارد همین معنی شبان را دارد برای ماشیه و میدانیم که ماشیه همه چارپایان را شامل میشود از اسب و استرتا گوسفندو شتر

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:

نهب عربی به معنی دزدی است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:

مهیب عربی است اما نهیب فارسی است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:

راعی البقر می شود کابوی ! به عربی امروز

اکرم در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:

راعی: چراننده گله

کوروش در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:

جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد
سودای زلف و خالت، در هر خیال ناید اندیشهٔ وصالت، جز در گمان نگنجد
هرگز نشان ندادند، از کوی تو کسی را زیرا که راه کویت، اندر نشان نگنجد
آهی که عاشقانت، از حلق جان برآرند هم در زمان نیاید، هم در مکان نگنجد
آنجا که عاشقانت، یک دم حضور یابند دل در حساب ناید، جان در میان نگنجد
اندر ضمیر دلها، گنجی نهان نهادی از دل اگر برآید، در آسمان نگنجد
عطّار وصف عشقت، چون در عبارت آرد زیرا که وصف عشقت، اندر بیان نگنجد
بیت آغاز منطق الطیر
پس این چیه .... ؟ چرا قاطیش کردین؟؟؟

رضا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

محمدرضا جان اگر کلمه " مرد " را به مصرع اضافه کنیم وزن شعر از اساس بهم میخوره....خودت یه بار مصرع رو با کلمه مرد بخون ببین چی میشه ؟! ...چشم تنگ دنیادوست درسته.............حسین آقا من تو هیچ منبعی " آن شنیدستی که روزی تاجری " ندیدم

محمد حسین پژوهنده در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

عشق آورد به جنبش ز ازل جوهر را
خرد این راز نبگشاده تو هم میدانی
منظور عرفانی حافظ را درک کنید، او میگوید مایه اصلی وجود عشق است، وعشق است که میماند و معجزه میکند!

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰:

مهدی جان اگر به نگاره نقش رستم بنگریید مردانی را می بینید که تختی شاهوار را می برند و البته از نگاه پوشاک و سرپوش با هم گوناگون و نا همسان هستند این صحنه مغاک کردن شاهان هخامنشی با حضور مردمان دیگر ملتها را نشان میدهد از سغدیان و سینتی ها و مصری بابلی و عرب و محل قرار گرفتن این سوگواران با محل قرار گیری در أطراف ایران شبیه است و نیز مرد بابلی که می موید سلاح ندارد چون شرافت حمل سلاح را برایش قائل نبود ند بخاطر شورش فرجامین بابلی ها در زمان شاهان پس از کورش ، پس ارتباط مردم گرداگرد ایران با هم زیاد بوده است و همه از هم می اموخته اند. شما درست می فرمایید .

شکوه در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

با سپاس بله گدار همان پایاب است که در گویش بختیاری بسیار پرکاربرد است خاصه در فرهنگکچ نشینی همه گدارها را با همه مختصاتشان میشناسند مثلا گدار اندیکا یا گدار دولاب یاگدار خانی و...

مهدی رفیعی در ‫۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰:

به نظر می رسد جوامع بشری به علت اینکه دارای ارگانیسم و طبعا"نیازهای مشترک هستند به شدت از فرهنگ و آیین های همدیگر متاثر میشوند مثلا" در ابیات مربوط به خاکسپاری فریدون رد پایی از آیینهای مصری را میتوان مشاهده کرد . و آن دفن مرده با وسائل زندگی است .

۱
۴۸۵۱
۴۸۵۲
۴۸۵۳
۴۸۵۴
۴۸۵۵
۵۴۵۸