امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:
فرغانه امروز در ازبکستان است ،
نغز اینکه روزی در بازار مکه می رفتم مردی نورانی با ریشی انبوه و زرد و جامه ای سپید در فروشگاه ساعت می فروخت ، چون همگان پارسی در می یافتند پارسی می گفتم و بیشتر مردم دست و پا شکسته پاسخ می کردند . هنگامی که بهای ساعتی را پرسیدم به پارسی روانی که با فروغ إیمانش که از او می تافت در هم سرشته بود پاسخ داد ، من خشک شدم ! گفتم تو پارسی نیاموختی خود دانسته ای ! گفت تو کجایی هستی گفتم اهواز گفت من ازبکم و بر من به بهتر پارسی دانستن نازید! و من سیف فرغانه را نمی شناختم و جوانی بودم نا ازموده و خوارزم سمرقند و شکرستان تاجیکان را ندانستم . دیدار ان رو را باز می خواهم ، شنیده ام به بهشت اندر هم پارسی می گویند .
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را:
درود به دل سروران ( أولیاء)
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹:
بی اندازه روان و نغز است به نوشتن سعدی هم می ماند ، درود به هردوان .
محمدمهدی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را:
در پاسخ به دوست عزیز آقای حامد غفوری باید عرض کنم که اولا اگر خرابی بود، وزن شعر به هم میریخت. ثانیا معنای آن مشخص است. ملا میگوید یورشبرندگان به خانه امیرالمومنین علیه السلام ابلهانی هستند که مثلا دارند تعظیم مسجد میکنند به دلیل عدم حضور حضرت در مسجد. اما کار آنها جفای به اهل دل و اهل معرفت است. در بیت بعد نیز میگوید تمامی عالم ماده مجاز است و حقیقت تکوینی است که ورای آن وجود دارد. لذا مسجد ظاهری نیز مجاز است و مسجد حقیقی درون دل اولیاء خداست. یعنی به اسم حفظ حرمت مسجد ظاهری، مسجد باطنی را به درد آوردهاند. ابتدای شعر در مورد ولی و نبی است و جهت شعر و پیام آن با این بیت مشخص میشود.
محمدمهدی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را:
این شعر از باب العاقل یکفیه الاشاره مشخص است در مطاعن غاصبین خلافت و یورشبرندگان به خانه امیرالمومنین علیه السلام و نیز تابعین آنها است. در این شعر مولوی میگوید یورشبرندگان آگاهانه این کار را کردند و به آنها نسبت کفر و عدم اعتقاد به معاد میدهد. تابعین ایشان را هم جزو آنها دانسته و این را باعث عدم رستگاریشان دانسته است. همچنین مقام شامخ امیرالمومنین علیه السلام را بالاتر از این بدن مادی و فراتر از انسانیت میداند.
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید:
ورنکامگی ویس از نامش اشکار است ویس یعنی گرگ ، رامین و راما هم که از رامیدن و رامش کردن است .این دو روزمره هستند نه دانایی شگفت اوری دارند نه پاکی نازانگیزی . به هزار راه موبد که خودش هم مانند دیگر کسان در داستان روزمره و معمولی ست می کوشد ایشان را خوی از سر باز کند و نمی تواند . تنها می بخشد و می بخشد .ریمنی دایه هراش آور است .به هر لجنی که گمان کنی اغشته است .شهرو هم لغزشگراست . تنها زرد خردمند و اهسته مردیست دوربین که نه پرخاش می کند نه تند خویی و نه سوی خرد را هیچ کجا وا می نهد . بهگو هم خردمندیست که در بند رامیدن و کامراندن نیست . اسعد نمی خواسته است مردان پاکتری بیافریند وگر نه با این روان نهادی می توانست ، او چهارچوب داستانرا شنیده و البته نگار اندر نگارش کرده است . وارون فردوسی خرد اسه و محور داستان نیست ، و البته در کنش زندگی بسیار چنین می شود و چاره ای نیست .
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:
بر بنیاد شعر روبرو گویا ناخن اروسان را سیاه می کرده اند و امروز سیاه کردن ناخن ها تازگی ندارد ! شاید هم رنگ حنای سیر را سیاه انگاشته است .
سمن بوی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید:
من خرسندم که بالاخره اثری خواندم که سراینده ان دچار پاکیزه نویسی نشده و آزرم و حفاظ نویسنده مایه ازارم نشد ونیز خوشحالم که اثری خواندم که با یک جامعه رها روبرویم کرد جامعه ای که در آن زن هم به اندازه مرد از غریزه اش پیروی کرد و لازم نبود خیلی خویشتندار باشد چون زن است ومن واژه کامبارگی را اصلا روا نمیبینم آن هم برای ویسه !ویس سر تا سر این مجموعه پیوسته وفادار بود به رامین رامینی که جفا کرد .ازدواج هر چند مصلحتی و برای فرار از بدنامی ،دروغ _خواب سروش سبز پوش دیدن!!و هاله نور احتمالا_،ظاهر سازی -در لباس زنان درآمدن -و از همه مهمتر خیانت آن هم به هم خون و برادر خود .ولی باز به نظر بنده اینهاهم دلیل خوبی نیست که بگوییم رامین کامباره بوده که اگر بود خود سراینده میگفت و سراسر داستان از خوشی و زیبایی و گشی و وشی ناز و خوشبویی این دو نمی سرود به نظر بنده دایه و شهرو و حتی ویرو میتوانند کامباره باشند ولی ویس و رامین به هیچ وجه من از بی عفتی و خیانت در هیچ صورتی دفاع نمیکنم ولی نمیشود گفت چون در این مورد خاص یکی کج رفته کام باره ست و باید واکاوی شود و بررسی .به نظر شما کسی که به وجود می آید که در آینده همسر شاه باشد یا اینکه مادرش به ازدواج برادر وادارش کند ولو با این تفکر که از یک به شمارگی برسند و مشیت الهی سر میرسد و پیوند صورت نمیگیرد و...در ادامه دزدیده میشود فقط به خاطر یک قول و عهد و با کسی که پدرش را کشته و بعد باز افسون و باز مشیت الهی و بالا آمدن اب و...به نظر شما اگراز ویسه کاری جز این سر میزد طبیعی بود؟به نظر من باید چشم هامان را بشوییم باید زیبا تر و بهتر ببینیم و فکر میکنم تفاوت ما با خداوند بصیر در مورد دیدن همین باشد که او خوب میبیند و خوبیها را ..
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
درود به تو سپیدار حمید رضا خوشنود می شود از همپرسگی در این باره و وقتی روی خط باشد حتما خواهد نوشت برایتان .
سپیدار در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
جناب آقای گوهری،
ضمن تشکر از توضیحات بسیار آموزنده جنابعالی.
من فکر میکنم که سوال اصلی در قرار گرفتن جای صحیح "حکایت" و "شکایت" است.
That’s the question
به نظر شما کدام درست است: از جداییها شکایت یا حکایت میکند.
میگویند که مولانا اصولا شکایت نمیکند و مثال میاورند که: من نیم شاکی روایت میکنم. مرسی
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » چهارپارهها » افکار پریشان:
اشفته رای( مردد) شده و انهم بدلیل دانش خردمایه ادمی در برابر درازدامنی کهکشان است و بجاست چنین حسی .
مه جبین در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۸ - رسیدن رامین به مرو نزد ویس:
استام دهنه و لگام و زین اسب است که با طلا و نقره اسپورت شده باشد!
برجیس در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین:
دیده بانان بام عالم کنایه از هفت سیارات است
نوشین در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس:
نوش آلود زیباست به جای آن نوش آگین هم میشود گفت .نوش آمیغ هم داریم
ماهک در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین:
عدیل میشود مانند
شبنم در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۵:۱۵ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین:
زنهار خوار میشود عهد شکن مقابلش زنهار دار است
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید:
داستان سراسر پوزش پذیری و اسان گذری را ارج می نهد . هر کس به اندازه راما و ویسه کامبارگی کرده بود بایست بد فرجام تر می بود ولی خداوند بد امرز این داستان همه چیز را امرزیدنی می داند. با درود
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۲ - نشاندن رامین پسر خود را به پادشاهى و مجاور شدن به آتشغاه تا روز مرگ:
از پروردگار بدآمرز و گروگر ، درود و خرمی و شادانی برای نویسنده این نامه اسعد گرگانی می خواهم خدایش بیامرزاد و به مینو نشیمن دهاد ، درود بر روان نیکو ان و بهان ، خدای به بخشایش و بزرگواریش مارا نیز در انجمن پاکان اندر کناد و دیدگانمان به دیدار فخرالدین روشن بداراد . باشد آزمرده گردیم و ورن خفته ، باشد که شایسته شویم و بخشوده . ایدون باد .
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۱۰ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۱ - وفات کردن ویس:
فریه نفرین است
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۳: