گنجور

حاشیه‌ها

محمد در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:

سالام اولسون تامام گدنلره تامام اولنلره بو گوزل سوزلر فقط بیر عاشیق ادامون ذهنینه چاتار شهریار کیمین شاعر اله دوقوردان دای تاپولماز به هموطنان کشورم اعم از جنوبی وشمالی شرقی و غربی پیشنهاد میکنم اشعار پارسی این شاعر بزرگ رو مطالعه کنن تا لذت شعر خوندن رو متوجه بشن الحق که فرزند خلف شعرایه بزرگ گذشته ایرانه یاشیاسیز سلامت باشید

حمید کائنی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

جناب شایق عزیز،
نوشتید "چون وقتی خدایی نباشد هر چه کنیم جایز است بلکه باید بیشترین استفاده را از این دنیا ببریم".
این تجربه انسان است که تآیین میکند انجام کاری جایز است یا نه. عمل دزدی با خود درد و رنج آورد، پس بشر آنرا غیر قانونی کرد. بسیار ساده. این هیچ ربطی به باور ویا عدم باور به خدا ندارد.
در طول تاریخ بیشترین کسانی که خود را "جایز انجام هر کاری" دانسته اند وبا کشتن بیگناهان و ایجاد وحشت و ربودن دارایی های مردم "بیشترین استفاده را از این دنیا برده اند"، باور به خدا داشته اند، و ادعا کرده اند که دستور از کسی آمده که آن خدا با آنکس گفتگویی داشته.
کتمان این واقعیت از سوی شما و سپس نسبت دادن آن به ناباوران دور از انصاف و موجب تآسف است.
در سراسر جهان، ناباوران از بی آزارترین و مهربان ترین طبقه جامعه خود هستند. اینگونه تهمت زدن و در نتیجه بی احترامی و تحقیر به آنان با احترام، "جایز نیست".

پیام در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

ناشناسا جان
به دل نگیر
خودش گفته که زبان تیزی دارد
دست خودش نیست
من به جای او عذر میخواهم

پیام در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

بله جانم
داستان است
و همیشه بحث بوده و خواهد بود
با عقل بنده جور در نمیآید
بنده روح را زاییده ی کنش و واکنش اعصاب و مغز میدانم
و چون مُردم این ارتباطات و کنش ها قطع میشود و واکنشی بروز نمیدهم
اگر کسی دلش میخواهد که بعد از مرگ روحش به بهشت موعود برود خوشا به خیالش
بنده چو رفتم رفتم
نظام جهان کور و بی شعور نیست که بر مبناییست محکم که تخطی از کوچکترین قانون آن ممکن نیست
چه رسد به معجزه

پیام در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:

اگر سلمان ساوجی میدانست ، همه به خودشان اجازه ی دستکاری در شعرش میدهند
خودش حاشیه ای مینوشت
مزاح بود
ببخشید

,,,,,,,,,, در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی ...

شایق در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام و سلام ویژه خدمت جناب بیام از اینکه نظرتان را شفاف بیان کرده اید بسیار تشکر میکنم اما اگر دنبال دلیل عقلی میگردید بدانید خود عقل و تجزیه و تحلیلهایش از جنس روح است و باز بدانید که روح فقط حرف گذشتگان نیست بلکه در دنیای مدرن امرو.ی بحثهای فراوانی بیرامون ان میشود و دانشمندان زیادی در همین دنیای مدرن در حال تحقیق بیراون روح هستند و انرا نه تنها باور دارند بلکه از قدرت لازمانی و لا مکانی و بینهایت بودن ان در شگرف مانده اند و چه بسیار افرادی بخصوص در جنگها ( هم دیندار هم بی دین ) که بس از زخمی شدن خود را دیده اند که از بدنشان جدا شده اند و دو باره به بدنشان بر گشته اند و این داستانها انقدر هست که بتوان یقین حاصل کرد که روح غیر از این بدن است و در همین دنیای مدرن هستند افرادی که بر روح خود تسلط دارند و کارهای غیر مادی انجام می دهند که توجیه عقلانی ندارد این مسایل اینقدر فراوان است که قابل انکار نیست و واقعا اینقدر ساده به مرگ نگریستن جای تعجب است بدیده ای که ذهن بشر را در همه ادوار به خود مشغول کرده است نظام کور و بی شعور طبیعت هرگز نمی تواند توجیه گر این همه مسا یل بیچیده متافیزیکی باشد و اینقدر ساده اندیشانه نمی توان با ان بر خورد کرد با درود فراوان بر شما

شایق در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:

با سلام (ندانستی که در بایان بیری ...... نه وقت بنجه کردن با جوان است ) سعدی در این بیت اشاره به سن بالای خود دارد سنی که فقط عشق اسمانی با ان سنخیت دارد

نهاوندی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:

مترادف این غزل را حافظ داره اونجا که وقتی فرد بهشتی را وارد جنت می نمایند سرش را پامیندازهاینه و با حوریان بهشتی صحبت نمی کنه و بعد ملائک به خدا اعتراض می کنند که مگه ما را برای این نیافریده ای میگه چرا ولی این بخاطر شما منو عبادت نکرده که متن بیت از زبان فرد بهشتی اینه :
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قیل و مقال عالمی می خرم از برای تو.

مصطفی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در تحسر و تالم از مرگ کافی الدین عمربن عثمان عموی خود گوید:

مصرع امروز منم روز فرو رفته و شب نیز "و" فرو جا افتاده است

مصطفی گلیاری در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در زندان شهربانی:

آن کس که بی اجازه ی دولت نریده کیست
درست است. وزن شهر مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
است و اگر ریده باشد وزن و معنی خراب می شود. باید نریده کیست باشد تا خراب نشود.

هانیه در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۶:

من بیت دوتا مونده به آخر، مصرع دوم رو نمیتونم با وزن ابیات قبلی بخونم.آیا نوشته درست است؟

ناشناسا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

جناب شمس،
هر چه بیشتر مئ جویم کمتر می یابم ، حرف زا و ساد را میگویم همان برادر ط وضاد گویا شما نیزدر رایانه تان مشکل دارید که اسراف را ناگزیر با سادنوشته اید.

ناشناسا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

جناب شمس،
بنده همان ناشناس ناشناسم و از برای آسانی به نا شناسا تغییر نام داده ام.
باری برداشت من از فرمایشهای شما این است که آقای بلخی خود کسی نبوده است و این شمس است که اورا برگزیده و بعضا بالا کشیده است.
اگر چنین است بدا به حال آنان که عمری در راه او نهاده اند و یا بر گرد خویش چرخیده اند.

سمراد در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:

وزن:
تَتَنا تَنا تَنا تن تَتَنا تَنا تَنا تن
ن ن - ن - ن - - ن ن - ن - ن - -

پیام در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

فیض روح القدس ، عصای موسی ، معجزه ، آب نیل را از میان شکافتن و هزاران ازین دست به نظر من به پشیزی نمی ارزد ، که جز گمراهی و سردرگمی برای بشر ارمغانی نداشته
اینکه بعد از مرگ هم دنیایی ست و بهشت و جهنمی ، از ترس بشر سر چشمه گرفته و اهانتی ست به نظام طبیعت
چرخه ی طبیعت تا دنیا دنیاست می چرخد و همه ی ما خاک خواهیم شد تا این چرخ به چرخش خود ادامه دهد
ذهن آدمی هم تا ابد برای خود می بافد تا مگر مَفَرّی بیابد
که هراس مرگ را خنثی کند
ساده دلان داستانهای حمورابی و سپس یهود را باور کردند و چون همه گیر شد به صورت قوانین آسمانی پذیرفته شد
که هیچ دلیل عقلی بر وجود روح و زندگی پس از مرگ وجود ندارد مگر گفته های گذشتگان که جز نظریه پردازی نیست
نقد را رها کرده ایم و خیالات را چسبیده ایم

شایق در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

با سلام سعدی در ایت غزل میگوید این من نیستم که شیرین و لطیف صحبت میکنم همه اوست (معلوم شد این حدیث شیرین ..... کز منطق ان شکر فشان است )

ناشناس ناشناس در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

روفیای گرامی،
حقیر با تفاوت و گونه گونگی مشکلی ندارد ، سخن بر سر برتری دادن است
زیبایی جهان در گوناگونی است سرخ و سپید بهار و پاییز کوتاه و بلند...... این ماییم که بلندی را برتری و سیاهی را فرودستی میخوانیم.
اینترنت از هیچ پدید نیامده است و آقای اینشتن چیزی که من و شما نتوانیم ببینیم ندیده است او تنها برخی پیش فرض ها به میان آورده است.
همانند فروید که روانپریشی خویش را به عنوان علم به خورد بسیاری داده است. کسی نخبه و برگزیده زاده نمی شود نخبگان را مردم به نخبگی میشناسند و این خود جای پرسشهای بسیاردارد.
من به فیض روح القدس اعتقاد ندارم. و هم به آنچه مسیحا میکرد. من به آزمودن، به دیدن اعتقاد دارم.
از ابن مقفع نقل میکنند :
" ایرانیان ندیده را باور ندارند و شنیده را نیازموده از کس نپذیرند ".

شایق در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:

با سلام عاشق یک لحظه از یاد معشوق غافل نیست و همیشه منتظر ورود معشوق است تا کی از در در اید و بر شهر دل حکمرانی کند

برگی از کتابی بینام در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

بارسلام مجدد
دوستان در مورد بحث هایی که در حشیه ها دیدم….
ببینید یک شعر حرفه ای شعریه که هر کس بتونه برداشت متفاوتی ازش داشته باشه و هیچ کس منظور اصلی شاعر رو متوجه نشه… .
پس هر شعر خوب میتونه چندین تفسیر داشته باشه..
همانطور که پل سارتر میگه: شعری که دو نفر برداشت یکسانی ازش داشته باشن ارزش هنری نداره چون دست شاعر رو شده….
اینکه شاعر چی می خواسته بگه به خودش مربوط افکار و عقاید شاعر مال خودشه… ..
و هر برداشتی که هر مخاطبی از یک شعر داشته باشه درسته چون همانطور که گفتم این ذات شعر هست….
اگر قرار بود که شعر تک معنایی باشه و هر کسی منظور نویسنده رو بفهمه اسمش میشد حکایت موزون نه شعر…
حالا هر کسی حق داره برداشتش رو از یک شعر بنویسه اما نکته اینجاست که ما نمیتونیم به هیچ عنوان برداشت و تفسیر خودمون رو به اسم شاعر بنویسیم…
مثلا من نمیتونم بگم منظور حافظ از این بیت فلان مطلب بوده میتونم بگم برداشت من از فلان بیت چیه???
با درود و سپاس… .
البته من هم فقط نظر شخصیم رو بیان کرده و قطع نیست… ..

۱
۴۱۷۶
۴۱۷۷
۴۱۷۸
۴۱۷۹
۴۱۸۰
۵۵۴۶