گنجور

حاشیه‌ها

.. در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۴:

فارغ شدم از دلبر..

nabavar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

گرامی رسول صالحی
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
برای تضمین چیزی یا قولی که میدادند ، گرویی می گذاشتند
اگر قول به زبان پذیرفته نبود ، سبیل گرو می گذاشتند.
مولوی هم برای آنکه یار ،عیار و دام دل خمارش پا واپس نکشد، به تضمین وفاداریش، دستار به گرو می گذارد

nabavar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

این همه در مورد ردیف و قافیه نوشتند، ولی نظر آقای محسن،2 درست تر است

وحید در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:

در پاسخ پرسش علیرضا در مورد معنی بیت دهم:
بزرگوار، حقیر ظاهر این بیت رو تفسیر می کنم در حد فهم خود ولی بطن این بیت تاویل پذیر در کلام نیست. عمق مفهوم به عمق جان خواننده و شخص شماست که در کلام نمی گنجد.
علی ای حال، برای درک بهتر بیت باید به کل غزل نظر داشت. این غزل در کنار جریان مفهومی که داره یک تصویر سازی غریب، سیال و مهیب (از شدت ژرفا) رو مجسم می کنه. برای درک معنی بیت این تصویر سازی رو به صورت خلاصه در سه پرده می توان مرور کرد:
پرده اول (ابیات یک تا شش): گوینده مخاطب را حاضر غایب در همه حال تصویر می کند. در این مرحله گوینده مخاطب را در همه حال می جوید و در ارتباط و پیوستگی با اوست. پرده اول با بیت ای آفتاب از دور تو ... به پایان می رسد.
پرده دوم (ابیات هفت تا نه): پرده دوم شامل دو بیت مکاشفه و یک بیت توضیحی می باشد. ضرباهنگ تصویر بالا رفته و درطی سه مصرع گوینده مراحل مکاشفه را طی کرده و در مصرع چهارم به ادراک یگانگی با مخاطب می رسد. و در بییت سوم آن را تشریح می کند.
پرده سوم (ابیات ده تا دوازده): پیچشش و سرعت تصویر سازی وارد فاز انتهایی شده، گوینده با مخاطب یا محبوب ذکر نیاز می کند و در عین حال یاد آور می شود که محبوب مانند موم توسط ادراک گوینده در حال تطور و نو به نو شدن است و این قدرت گوینده در نو به نو کردن محبوب که حالا مشخص شده با گوینده در هم تنیده هستند در نگر گوینده برای محبوب نیز شگرف و مایه تحیر است.
دز سایه این توضیحات بیت را با هم مرور کنیم:
می فرماید ای چاره، یعنی ای درمان، ای دوای درد، با درمان گری و چاره گری حیران در من نگاه کن که اکنون از میان این تصاویر تو رو به کدامین تصویر در می آورم. یک تصویر غریبی است که گوینده درمان خود را از مخاطب که در او ممزوج است می جوید و در عین حال محاط بر تصویر درمان گر خود است و ابایی ندارد از یاد آوری این مهم به درمان گر خود.

وحید در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:

شیدای گرامی حاشیه شما رو مطالعه کردم. تعبیر واژه هستی به معنای جهان آفرینش اشکال معنایی را بر طرف نکرده بلکه اشکال زبانی هم اضافه خواهد کرد.
از نظر زبان پارسی اگر بپذیریم منظور از هستی آفرینش است، در این صورت مصرع باید به این صورت بوده باشد:
هر جا که هستی هست (یا وجود دارد) حاضر هستی
صرفن از نظر زبان شعر تصور این که از این مصرع برای رعایت وزن شعر حذف شده دور از ذهن است. بنده قرینه دیگری در زبان مولوی برای چنین مورد سستی از حذف فعل سراغ ندارم.
در ثانی از نظر معنایی تفسیری که ارائه دادید اشکال را دو چندان می کند. هر جا که جهان هستی وجود دارد حاضر هستی به همان میزان حشو است که هستی را به معنای حضور داشتن را بپذیریم (رجوع شود به حاشیه ای که پیش تر با دوستان در میان گذاشتم). از نظر زیبایی شناخت و نوازش خیال نیز واضح است که این مفهوم که هر جا که من هستم محبوب حاضر است بسیار بلند تر و شاعرانه تر از این مفهوم است که در جای جای هستی محبوب حاضر است.

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:

پروردگارا بنده رو سیاه تو هستم.مرا به فضل خودت مورد کرامت قرار ده....
«نوای من به سحر آه عذرخواه من است»

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:

ناکرده گنه در این جهان کیست بگو
آن کس که گنه نکرده چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی
حافظ
دکتر سروش بزرگوار حافظ را پیامبر گناه شناسی معرفی می نماید.
براستی گناه و هنجار شکنی از لازمه های وجودی بشر است که بواسطه توبه ، به کمال رسید.
آری!
طریق ادب، توبه و عیب پوشی خطای دیگران است.
زاهد در قامت ریا و سالوس خواسته است گناه خود را مخفی کند.با عیب جویی قصد در آشکار کردن گناه دیگران داشته و خود را پاک جلوه داده است.
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
و چه زیبا فرموده است خیام نیشابوری؛

رسول صالحی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

به نظر می‌رسد این شعر از زبان زلیخا خطاب به یوسف گفته شده
فقط این مصراع که می فرماید:بستان گرو دستار ما، منظور چیست؟
راهنمایی بفرمائید. ممنون

سپیده سپهری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۵:

آقای میروحید رادفر در آهنگ مهتاب بسیار زیبا این ابیات رو بکار بردند.
پیوند به وبگاه بیرونی

شانا مهری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - ای گربه:

سلام
قالب این شعر *مُسَمَط * هست . و بر خلاف نام عربی اش یه قالب شعری ابداع ایرانیان دوره ساسانی بوده . مسمط یعنی مروارید به رشته کشیدن . و از چهار تا هشت مصرع با قافیه های یکسان تشکیل میشه که فقط یک مصرع آخرش با بقیه مصرعها در قافیه تفاوت داره نمونه مسمط یادآر زشمع مرده ،یاد آر سروده علی اکبر دهخدا در رثای صوراسرافیل یکی از مبارزان راه آزادی و روزنامه نگار

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:

ای برادر صبر کن بر درد نیش
تا رهی از نیش نفس گبر خویش
کان گروهی که رهیدند از وجود
چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود
هر که مرد اندر تن او نفس گبر
مر ورا فرمان برد خورشید و ابر
چون دلش آموخت شمع افروختن
آفتاب او را نیارد سوختن
گفت حق در آفتاب منتجم
ذکر تزاور کذی عن کهفهم
خار جمله لطف چون گل می‌شود
پیش جزوی کو سوی کل می‌رود
چیست تعظیم خدا افراشتن
خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحید خدا آموختن
خویشتن را پیش واحد سوختن
گر همی‌خواهی که بفروزی چو روز
هستی همچون شب خود را بسوز
هستیت در هست آن هستی‌نواز
همچو مس در کیمیا اندر گداز
در من و ما سخت کردستی دو دست
هست این جمله خرابی از دو هست
مثنوی معنوی

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:

براستی که نکته مهم کشتن نیست بلکه بسمل— نیمه کشتن —کردن است.آنگاه که به تعادل رسید این خلقیات ،ادمی را راه رستگاری در پیش خواهد بود!
بازشان زنده کن از نوعی دگر
که نباشد بعد از آن زیشان ضرر

روابط عمومی سایت ضیاءالصالحین ۱ در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۴ - حکایت:

باسلام
ضمن خسته نباشیدغ
لطفا در بیت پنجم املای «صد» را تصحیح فرمایید.
در آن پیری که صد غم حاصلش بود...

حامد در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

میل و علاقه جناب شایق در میدانداری و زیاده گوییهای سطحی با قصد باوراندن خود به دیگران از نظر من غیر معمول و نامتعارف است ،ایکاش زودتر بخود اید و چاره ای برای خود بیندیشد

رامین در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

تذکرة بایزید بسطامی و عبدالله مبارک در یک صفحه آورده شده است.

Azitayan در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:

از مردم چگل بردگان زیباروی را به ایران می‌آورده‌اند از این رو در نزد شاعران فارسی‌زبان و در ادبیان فارسی به زیبایی و خوش‌اندامی از ایشان یاد شده‌است. و واژهٔ چِگِل یا کنایه شمع چِگِل در ادبیات پارسی به زیبا و زیبارویی مانند شده‌است.
چو افراسیاب ان چهارم پسر کمر بسته آمد به پیش پدر
بدو داد ترک چگل صدهزار زره دار و با گرزه گاو سار
که باشد نگهدار پشت پشنگ نپیچد اگر بارد از ابر سنگ

مهدی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:

سلام، به نطر من هم،
بیت یکی مانده به آخر سماجت درست است.

محمدرضا محمدرضا در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲:

در پاسخ آقا رضای پارسا
ببین عزیزم این چه تفکر ایده آلیستیه که ماداریم. نه قربونت برم سعدی خود میداند که چه میگوید. نه خدا وکیلی چقد از مردمان ما با داشتن زور، آزاری به دیگران نمیرساند و اونها رو خادم خود نمیکند.

حامد در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰:

ترکیب ناباکتر بجای بی باکتر خیلی جسورانه است .
مصرع دل به روی تو ز روی تو طربناکترست برام مفهوم نیست دوستان راهنمایی بفرمایند ممنون میشم

۱
۲۰۳۷
۲۰۳۸
۲۰۳۹
۲۰۴۰
۲۰۴۱
۵۴۸۲