بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آید به هیچ معنی زین خوبتر مثالی
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
چون من خیال رویت جانا به خواب بینم
کز خواب مینبیند چشمم به جز خیالی
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی
حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی
زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود صحبت میکند و بیان میکند که عشقش کمالی دارد و هیچگاه از بین نمیرود. او معتقد است که عشق به گونهای است که هیچ عقل و تصوری نمیتواند آن را درک کند و بهتر از آن مثالی وجود ندارد. شاعر به اهمیت وقتهایی که با معشوقش میگذراند تأکید کرده و میگوید که یک لحظه بودن با او به اندازه یک سال میارزد. او همچنین از درد دوری و آرزوی وصال معشوقش مینالد و از معشوق درخواست میکند که بر دلش رحم آورد. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که نباید از هجرت و دوری شکایت کند، زیرا عشق واقعی به تحمل هجرت نیاز دارد.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو به دل من افتاده، مانند عشق من همواره در کمال است، خوش باش، چرا که هیچکدام از این دو هرگز کاهش نمییابند.
هوش مصنوعی: در خیال نمیگنجد که چیزی بهتر از این، در تصور عقل بیاید.
هوش مصنوعی: اگر عمرم در این دنیا به خوشی سپری شود، تنها به خاطر این است که هرگز روزی بدون وصال تو نگذراندهام.
هوش مصنوعی: زمانی که در کنار تو هستم، احساس میکنم که یک سال گذراندیم، اما زمانی که دور از تو هستم، یک لحظه هم برایم به اندازه یک سال میگذرد.
هوش مصنوعی: وقتی که به خواب فکر روی تو را میبینم، چشمانم در خواب چیزی جز آن خیال را نمیبینند.
هوش مصنوعی: دل من را به حال خود رحم کن که به خاطر محبت چهره زیبا و نازنین تو، حالتی ناتوان و ضعیف پیدا کردهام، مثل هلالی که باریک و نحیف است.
هوش مصنوعی: اگر به وصال دوست علاقهمندی، به شکایت و ناله کردن نپرداز. باید بیشتر از این بر غیبت احتمالی او صبر کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شوریده کرد ما را عشق پری جمالی
هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی
بازار زهد ما را بشکست عشق خالی
با سرکشی که دارد خوئی چه تندخوئی
[...]
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرم تنی که محبوب از در فرازش آید
[...]
اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی
پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی
از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را
چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی
ای اشتیاق جانم بگذار تا بخسبم
[...]
ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی
چون ماه عید جویم هر شب تو را، ولیکن
ماهی چنان نبیند جوینده، جز به سالی
ما کمتریم از آن سگ کو بر در تو باشد
[...]
با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.