ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی
چون ماه عید جویم هر شب تو را، ولیکن
ماهی چنان نبیند جوینده، جز به سالی
ما کمتریم از آن سگ کو بر در تو باشد
زان بر در تو ما را کمتر بود مجالی
میخواستم که: جایت بر چشم خود بسازم
از دل نمیروی خود بیرون به هیچ حالی
روزی نبود روزی کان روی را ببینم
ای روز من شب تو، آخر کم از خیالی
از آفتاب رویت من همچو سایه دورم
و آنگاه با رخ تو هر ذره را وصالی
مشتاق آن دهان را صبری تمام باید
کان کام بر نیاید بیرنج احتمالی
با خاک آستانت تا خوپذیر گشتم
دیگر نظر نکردم بر منصبی و مالی
از اوحدی بگردان بیداد شحنهٔ غم
تا از غمت ننالد پیش ملک تعالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند، کسی که در دلش جای دارد. او از اشتیاق و دوری خود از معشوق میگوید و اینکه هر روز در جستجو و آرزوی دیدن چهرهی اوست، اما به دلیل شرایط و فراق، این خواسته به سختی تحقق مییابد. شاعر خود را نسبت به دیگران حقیر میداند و در عین حال مشکلات و رنجهای عشق را به جان میخرد. او بر عشق و ارادت خود به معشوق تأکید کرده و هر نوع دنیای مادی را نادیده میگیرد. در نهایت، او از غم فراق معشوق گلهمند است و میخواهد که از دردش کاسته شود.
هوش مصنوعی: تو که با زلف خود، پردهای از شفق را در شام زدهای و بر گرد ماه، هلالی خلق کردهای که همچون رنگ شب زیباست.
هوش مصنوعی: هر شب به دنبال تو هستم مانند جویندهای که در عید به سراغ ماه میرود، اما همچون ماهی که در دل دریا است، جوینده نمیتواند تو را ببیند، مگر در سالی یک بار.
هوش مصنوعی: ما از آن سگی که در درگاه توست کمتر هستیم، از این رو در درگاه تو، برای ما فرصتی کمتر وجود دارد.
هوش مصنوعی: میخواستم تو را به قدری عزیز و محترم قرار دهم که همیشه در قلب و ذهنم وجود داشته باشی، اما نمیتوانم از احساسات واقعیام به سادگی عبور کنم و هرگز از دل بیرون نروی.
هوش مصنوعی: روزهایی نبود که بتوانم روی تو را ببینم. ای روز من، شب تو، آیا این تنها یک خیال نیست؟
هوش مصنوعی: من به خاطر تابش زیبای تو، مانند سایهای از دور به تو نزدیکم و در عین حال با چهرهات هر ذرهای را به هم پیوند میزنم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواستهای که آرزویش را داریم، باید صبر و تحمل زیادی داشته باشیم، زیرا دستیابی به آن بدون تحمل برخی زحمتها و دشواریها ممکن نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که به خاک پای تو افتادم و تو را قبول کردم، دیگر به مقام و ثروت توجهی نکردم.
هوش مصنوعی: از اوحدی دور شو و از ظلم و شقاوت غم بپرهیز تا دیگران به خاطر غمت در پیش خداوند شکایت نکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوریده کرد ما را عشق پری جمالی
هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی
بازار زهد ما را بشکست عشق خالی
با سرکشی که دارد خوئی چه تندخوئی
[...]
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرم تنی که محبوب از در فرازش آید
[...]
اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی
پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی
از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را
چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی
ای اشتیاق جانم بگذار تا بخسبم
[...]
با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
در باغ دهر چون گل گر سر به سر جمالی
در روز زندگانی گر جمله مه چو سالی
با لطف طبع اگرچه در قلب روح روحی
با حسن روی اگرچه بر روی حسن خالی
این نکته نیست دعوی نزدیک اهل معنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.