مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم
طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم
به ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانی
از سرِ خواجگیِ کون و مکان برخیزم
یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی
پیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم
بر سرِ تربتِ من با مِی و مُطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کُنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بتِ شیرین حرکات
کز سرِ جان و جهان دست فشان برخیزم
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کَش
تا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلتِ دیدار بده
تا چو حافظ ز سرِ جان و جهان برخیزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل فوق نشاندهنده longing و آرزوهای عمیق شاعر برای وصال معشوق است. شاعر با بیان اینکه به دلیل عشق به معشوق از قید و بندهای جهان آزاد میشود، خواستار بارانی از هدایت و رحمت است. او به یاد مرگ و آرامش در کنار معشوق، از معشوق میخواهد تا به او فرصت دهد که در لحظهی وداع با زندگی، احساس وصال کند. این شعر تجسم احساسات عمیق، عشق و اشتیاق به وصال است و خواستههایی برای رهایی از محدودیتهای دنیوی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: خبر ملاقات تو کجاست که از عمق جانم برمیخیزم؟ من همچون پرندهای مقدس هستم و از چنگال این دنیا آزاد میشوم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت تو، حتی اگر به من بگویی که بندهات هستم و به من نوکری کنی، از جایگاه مادی و محدودیتهای این دنیا دست میکشم و بلند میشوم.
هوش مصنوعی: خداوندا، از ابر هدایت، بارانی به من برسان قبل از آنکه مثل گرد و غبار از میان بروم.
هوش مصنوعی: بر بالای قبر من با شراب و موسیقی بنشینید تا از عطر وجودت برخیزم و در حال رقص و شادی باشم.
هوش مصنوعی: بلند شو و خودت را نشان بده ای زیبای دلربا، که من از شدت عشق و علاقه به تو، آمادهام جان و دلم را فدای تو کنم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه پیر شدهام، اما تو را در آغوش میکشم تا صبح زود از کنار تو با جوانی تازه بیدار شوم.
هوش مصنوعی: در روز مرگم، لحظهای به من فرصت بده تا قبل از رفتن از این دنیا، تو را ببینم. تا بتوانم مانند حافظ، از عشق و زیباییهای زندگی دوباره سرشار شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون شوم خاک به خاکم گذری کن چو صبا
تا به بویت ز زمین رقص کنان برخیزم
همین شعر » بیت ۴
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
همین شعر » بیت ۱
مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم
طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم
شدم از دست حزین ، دوش که حافظ می گفت
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم؟
گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم
حاش لله که ز سودای فلان برخیزم
یک زمان پیش من، ای جان و جهانم، بنشین
تا بدان خوشدلی از جان و جهان برخیزم
گفتیم یا ز من و یا ز سر جان برخیز
[...]
صبح محشر که من از خواب گران برخیزم
به جمالت که چو نرگس نگران برخیزم
در مقامی که شهیدان غمت را طلبند
من به خون غرقه کفن رقص کنان برخیزم
گرچه چون گل دگران جامه درند از عشقت
[...]
مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم
افتم ای مغبچه خود گو که چسان برخیزم
سر گرانم ز خمار اینکه نیارم برخاست
لطف کرده چو دهی رطل گران برخیزم
مگس روح نشسته به لبت چون گویم
[...]
جذبه ای کو که ز خود دست فشان برخیزم؟
از جهان بی دل و چشم نگران برخیزم
گرد من برتو گران است، بیفشان دستی
که ز دامان تو ای سرو روان برخیزم
مغز را پوست حجاب است ز آمیزش قند
[...]
من و آن گوشه وحدت، که ز بینایی دل
چون نشینم، به تماشای جهان برخیزم
بجز این نیست میان من و اسکندر فرق
کو پی آب رود، من پی نان برخیزم
رشک آن حسن بهاری چو شود آفت باغ
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.