برنیامد از تمنّایِ لَبَت کامم هنوز
بر امید جامِ لعلت دُردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سرِ زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آبِ آتشگون که من
در میانِ پُختگانِ عشقِ او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلفِ تو را مُشکِ خُتَن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دَم، بر در و بامم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لبِ جانان به سَهو
اهلِ دل را بویِ جان میآید از نامم هنوز
در ازل دادهست ما را ساقیِ لعلِ لبت
جرعهٔ جامی که من مَدهوشِ آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشَدَت آرامِ جان
جان به غمهایش سپردم، نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصهٔ لَعلِ لَبَش
آب حیوان میرود هر دَم ز اقلامم هنوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، شاعر بزرگ فارسی، بیانگر حالتی از عشق و longing (دلتنگی) است. شاعر از عدم برآورده شدن آرزوهای عاشقانهاش صحبت میکند و همچنان درگیر اشتیاق و درد عشق است. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و احساساتش را توصیف میکند، از جمله تأثیر عمیق معشوق بر زندگیاش. حافظ به ویژگیهای عاشقانهای چون مشروب و زلف معشوق اشاره دارد و نشان میدهد که پایبند به عشق و درد آن است، حتی اگر آرامش نداشته باشد. در انتها، اشاره به تأثیر نام معشوق و جستجو برای آرامش در عشق میکند. شعر به وضوح احساسات پیچیده و عمیق انسانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هنوز از آرزوی می و خوشی تو به خواستهام نرسیدهام و همچنان در انتظار جرعهای از شراب لعل رنگ تو هستم.
هوش مصنوعی: در روز اول، عشق تو تمام وجودم را در بر گرفت و نمیدانم این داستان عشق به کجا خواهد انجامید و سرانجام من چه خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جرعه از آن آبی که رنگش شبیه به آتش است به من بده، چرا که من هنوز در میان عاشقان او ناپخته و خام هستم.
هوش مصنوعی: شبی، به اشتباه گفتم که زلف تو بوی مشک را میدهد، اما هر لحظه تیغی از موهای تو بر بدنم میزند و هنوز هم احساس میکنم.
هوش مصنوعی: نور روی تو در تنهاییام دیده میشود، هر لحظه مانند سایهای که بر در و بامم میافتد، آفتاب میرود.
هوش مصنوعی: روزی نام من به طور اتفاقی بر زبان محبوبم آمده است و هنوز هم بوی جان و روح را به دلسوزان میدهد.
هوش مصنوعی: در آغاز، ساقی با لبهای قرمز خود به ما جرعهای از شراب داد که من هنوز تحتتأثیر آن شراب هستم و مدهوش آن لحظهام.
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی جانت را فدای من کن تا آرامش یابی، من جانم را به غمهای تو سپردم، اما هنوز آرامشی ندارم.
هوش مصنوعی: حافظ داستان گرانبهایی را نوشته است، اما هر لحظه از نوشتههایش، جان و حیات آغازین خود را از دست میدهد و به تدریج محو میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرچه دوری میکنم بیصبر و آرامم هنوز
مینمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز
باورش میآید از من دعوی وارستگی
خود نمیداند که چون آورده در دامم هنوز
اول عشق و مرا سد نقش حیرت در ضمیر
[...]
ذوق وجدان و نظر خالص شد و خامم هنوز
صاف شد می ها ولی من دردی آشامم هنوز
گوش و لب بر مژده دیدار و قاصد در سفر
خانه پر شادی و در راهست پیغامم هنوز
برنمی آید هلال عیدم از ابر امید
[...]
داغ داغم کرد یأس و طالب کامم هنوز
دوزخی در هر بُن مو دارم و خامم هنوز
آبم آتش گشت و خاکم شد ز خاکستر بدل
اندرین ره کس نمی داند سرانجامم هنوز
صدهزاران شب ز آه آتشینم تیره روز
[...]
خاک من بربادرفت ودردی آشامم هنوز
توتیا شد جام ومی باقی است درجامم هنوز
زان فروغی کز رخش افتاد درکاشانه ام
آتشین تبخاله جوشد از لب بامم هنوز
برگرفت از خاک بوی زلف اویک شب مرا
[...]
کام جانم با من و من در پی کامم هنوز
کعبه با خود دارم و در قید احرامم هنوز
کی رسد در عشق، لاف پختگی کس را، که من
همچو خاکستر ز آتش زادم و خامم هنوز
مستی حیرت مرا محروم کرد از ذوق وصل
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.