گنجور

 
حافظ

گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر

بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر

خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم

تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی

تا بَرَم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر

یار اگر رفت و حقِ صحبتِ دیرین نشناخت

حاشَ لِلَّه که رَوَم من ز پِیِ یارِ دگر

گر مساعد شَوَدَم دایرهٔ چرخِ کبود

هم به دست آورمش باز به پرگارِ دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند

غمزهٔ شوخَش و آن طرهٔ طَرّارِ دگر

راز سربستهٔ ما بین که به دستان گفتند

هر زمان با دف و نی بر سرِ بازارِ دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

کُنَدَم قصدِ دلِ ریش به آزارِ دگر

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست

غرقه گشتند در این بادیه بسیارِ دگر

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۵۲ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۵۲ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۵۲ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر

ترک ما کرد گرفته‌ست مگر یارِ دگر

وعدۀ وصل همی‌داد و نمی‌کرد وفا

داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر

گفته بود از منش این‌بار دری نگشاید

[...]

حسین خوارزمی

چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر

گوئیا نیست بجز قصد منش کار دگر

بسته دام غم عشق بسی هست ولیک

همچو من نیست در این دام گرفتار دگر

من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر

[...]

امیرعلیشیر نوایی

غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر

جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر

من نه آن بلبلم ای گل که دو صد خار جفا

گر خلد از تو کنم روی به گلزار دگر

نکنم کفر قبول ار کندم پیر مغان

[...]

وحشی بافقی

جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر

من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر

شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی

تو برو بهر علاج دل بیمار دگر

گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما

[...]

رفیق اصفهانی

هر دم ای یار ز تو می کشم آزار دگر

چه کنم نیست به غیر تو مرا یار دگر

جز تو دلدار دگر نیست و گر باشد نیست

دل دیگر که دهم جز تو به دلدار دگر

هست ای یار جفاکار بسی یار اما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه