بخش ۱: به نام خدایی که روز نخست - به پیمانهام کرد پیمان درست
بخش ۲: سخن بهر جسم زبان است جان - سخن بس گرامیترست از زبان
بخش ۳: کسی را که در طبع انصاف نیست - بود گر مه، آیینهاش صاف نیست
بخش ۴: بود لفظ چون شیر و معنی شکر - ز اندازه گر پای ننهد به در
بخش ۵: چو راه ثنایش کند سر، رقم - چه حیرت که سر کرده روید قلم؟
بخش ۶: تنومندی و دست زورش حلال - که موری نشد در رهش پایمال
بخش ۷: به صحرا مگر سایهاش پا فشرد؟ - که در خاک، خون در دل لاله مرد
بخش ۸: ز مردان بود شکر پیکان به جا - که دل میدهد، دل ز جا رفته را
بخش ۹: اگر زان رگ ابر، برقی جهد - بقا را، هلاکی تخلص دهد
بخش ۱۰: ز چشم ضعیفان گو افتادهتر - در او گنج قارون عیان در نظر
بخش ۱۱: چو برزد به پرداز گل آستین - شنید از لب غنچه صد آفرین
بخش ۱۲: بر آتش بود عود در گلخنش - مشام آرزومند پیرامنش
بخش ۱۳: شراری که شمعش ازان یافت تاب - بود سنگ چخماق آن آفتاب
بخش ۱۴: مرا بود از دوستان دوستی - که بودیم چون مغز در پوستی
بخش ۱۵: ز حرمان کشکاب جو دم زنیم - دل از هجر گندم، چو گندم دو نیم
بخش ۱۶: چو همت ز هر قید آزاده باش - بشو دفتر خواهش و ساده باش
بخش ۱۷: به منت برآید اگر آفتاب - همه عمر را شب شمار و بخواب
بخش ۱۸: قلم را که دشمن بود دوستش - بجز رگ نیفتاده در پوستش
بخش ۱۹: نه در دیده نور و نه در دل حضور - بود پیر افتاده را خانه گور
بخش ۲۰: ز بد توبه امروز باشد صواب - وگرنه چه سود از پل آن سوی آب
بخش ۲۱: سزد گر به مهرش کند دل هوس - به ماهی که رویش تو دیدی و بس
بخش ۲۲: اگر چشم چشم است، نمناک به - وگر نم ندارد، پر از خاک به
بخش ۲۳: چو خواهی تماشا کنی اصل و فرع - بود عینک دوربین عین شرع
بخش ۲۴: به مغرب ازان مهر شد زردچهر - که از خاک مشرق زمین زاد مهر
بخش ۲۵: تو را آنچه میبایدت دادهاند - به رویت در رزق بگشادهاند