گنجور

 
قاآنی

شنیدستم که بوتیمار مرغیست

که‌ هست‌ از عشق آبش در درون غم

نشیند در کنار آب و گوید

که گر نوشم شود آب اندکی کم

بخل بدکنش را در زمانه

توگویی این صفت باشد مسلم

ز فرط حرص‌ مال خویشتن را

همی بر خویشتن دارد محرم

به هرحال از برای غیر جاوید

ز هر سو سیم و زر آرد فراهم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

غمم غم بی و همراز دلم غم

غمم هم‌صحبت و همراز و همدم

غمت مهله که مو تنها نشینم

مریزا بارک الله مرحبا غم

سنایی

چو دانستم که گردنده‌ست عالم

نیاید مرد را بنیاد محکم

پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم

شبان و روز با هم مست و خرم

مرا زان چه که چونان گفت ابلیس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

مبارک باد و میمون باد و خرم

همایون خلعت سلطان عالم

بلی خود خلعت سلطان بهرحال

مبارک باشد و میمون و خرم

ترا بیرون ز تشریف شهنشاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه