گنجور

 
قاآنی

لحن اسماعیل آشوبی که در دستان کند

کافرم چنگیز اگر با جیش ترکستان کند

ساز دستان چون نماید شور آوازش به بزم

هوش هشیاران رباید تا چه با مستان کند

هم گل بویا بود هم بلبل گویا بود

زان گهی دستان کند گه جلوه چون بستان کند

خود بود هشیار و چشمش مست می‌خواهد به مکر

صید هشیاران و مستان هردو زین دستان کند

کودکی شیرین زبانست او که لحن دلکشش‌

دایهٔ عیش و طرب را شیر در پستان کند

لالهٔ روی نکویش لال سازد عقل را

پس‌ به هر معنی که خواهی بزم لالستان کند

در پس دف چون کند پنهان رخ رخشان خویش

ماه را ماندکه جا در کفهٔ میزان کند

گرچه می‌خواهد‌ که حسن خود بپوشاند ولی

حس‌ او پیداترست از آ‌نکه او پنهان کند

این که می‌گویند اسماعیل قربان شد خطاست

کاوست اسماعیل و مردم را همی قربان کند

این که می گویند یوسف شد به زندان منکرم

او اگر یوسف دل خلق از چه در زندان کند

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

باد نوروزی همی آرایش بستان کند

تا نگارش چون نگارستان چینستان کند

مرزها را هر زمان پیراهن از مینا دهد

شاخها را هر زمان پیرایه از مرجان کند

ابر پنداری که با باد بهاری دشمن است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

ماه من جَزع مرا بر زر عقیق افشان‌کند

چون به‌ زیر لعل مروارید را پنهان کند

سازد از زلف و زَنَخ هر ساعتی چوگان و گوی

تا دل و پشت مرا چون‌ گوی و چون چوگان کند

چون بتابد زلف او بر عارضش‌گویی همی

[...]

سنایی

میل را بر تخته چون گاه رقم گردان کند

تیر گردون را به صنعت عاجز و حیران کند

از مجسم گر بترسد خصمش اندر ساعتی

طول و عرض و سمت آن از نقطه‌ای برهان کند

جذر و کعبی را که نگشاد ایچ کس از بستگی

[...]

ظهیر فاریابی

ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت

دیدبانان افق را دیده ها حیران کند

آفرینش چون قلم سر بر خط فرمان نهد

چون دبیر خاص نامت بر سر فرمان کند

جاهت ار گیرد حضیض ماه را در اهتمام

[...]

مولانا

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند

اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند

اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح

هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند

اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه