لعلت که باغ خنده ازو آب میخورد
خون هزار گوهر سیراب میخورد
رشک لب تو خون جگر میکند به کام
شیری که طفل غنچه ز مهتاب میخورد
در پیچشم ز موی میانی که چون نگاه
اندیشه از تصوّر آن تاب میخورد
با یاد ابروش به مصلّای طاعتم
موج سرشک بر خم محراب میخورد
در بستر خشن منشان راحتش کجاست
پهلو که زخم بستر سنجاب میخورد
تا بر غبار خاطرم افتاده راه اشک
در دشت سبزهام گِل سیلاب میخورد
ناگشته پاک خرمن عمرم پریده است
این سبزه آب چشمة سیماب میخورد
سرچشمهایست آبلة پای جستجوی
کز وی هزار تشنه جگر آب میخورد
فیّاض با تو در غم تبریز یکدل است
اشکم که خون ز حسرت سرخاب میخورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوخی که خون من چو می ناب میخورد
شاخ گلی است کز دل من آب میخورد
هرگه فکند بر گل رخ زلف تابدار
ما را چو شمع رشته جان تاب میخورد
دل با خراش ناوک او خوش بود مرا
[...]
پوشیده یار اگر نه می ناب میخورد
این رنگ لالهگون ز کجا آب میخورد
چون تشنهای که آب خورد در میان خواب
خونم چو آب چشم تو در خواب میخورد
موی میانش از نگه گرم عاشقان
[...]
مژگان من وظیفهٔ خوناب میخورد
غواض نان ز سفرهٔ گرداب میخورد
داغم ز دست لاله که در موسم بهار
دارد شراب در قدح و آب میخورد
بینغمهای شکفته نگردد دل از شراب
[...]
در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد
این بوستان ز خون جگر آب میخورد
کج تابی حسود همان میکند دراز
هرچند رشته سخنم تاب میخورد
گول زبان نرم، ز نارستان مخور
[...]
هر کس که زین محیط دم آب می خورد
تا هست پیچ و تاب چو گرداب می خورد
شب زنده دار منت ساقی نمی کشد
تا صبح می ز ساغر مهتاب می خورد
مستی که ز احتساب نیاید به خویشتن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.