کس جان ز زخم خنجر مژگان نمیبرد
تا زهر چشم یار به درمان نمیبرد
شب نیست کز چکیدة مژگانم آسمان
از دامنم ستاره به دامان نمیبرد
جز خضر خطّ یار که سیراب لعل اوست
یک تشنه ره به چشمة حیوان نمیبرد
کو بخت آنکه گوشة دامن کند شکار
دستی که ره به سوی گریبان نمیبرد!
گل بیقرار نالة پرواز بستهایست
داغم که کس قفس به گلستان نمیبرد
چون دادِ دل ز جلوة دیوانگی دهد
مجنون من که ره به بیابان نمیبرد!
تا صبح خاطر سر زلفش مشوّش است
یک شب مرا که خواب پریشان نمیبرد
من چون کنم که بر سر بازار وصل دوست
کس دین نمیستاند و ایمان نمیبرد!
در هر دم است صد خطرم در کمین دین
ایمان زاهدست که شیطان نمیبرد
داند زبان مور سلیمان من ولی
این مور ره به بزم سلیمان نمیبرد
فیّاض التفات عزیزان چه شد که هم
یک جذبه از قمم به صفاهان نمیبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی طبیعت و تأثیر آن بر روح انسان است. شاعر به وجود گلها و زیباییهای طبیعی اشاره میکند و بیان میکند که این زیباییها نتیجهٔ کار خداوند است، نه فقط بهار. نالهها و آرزوی او از حسرت ناشی از عشق است، و او به عشق و دلبستگیاش به محبوب اشاره میکند. شاعر همچنین به ریشههای خود اشاره دارد و میگوید که رغم سختیها و دوریها، شوق و عشق او همچنان در هوای زیبای اصفهان زنده است. بهطور کلی، این شعر نمایانگر عمق احساسات و ارتباط عمیق میان عشق و طبیعت است.
هوش مصنوعی: هیچکس از درد زخم خنجر چشمان معشوق نمیکاهد، تا وقتی که زهر نگاهی که او به چشمان دیگران میاندازد، درمان نشود.
هوش مصنوعی: در طول شب، چشمان من به قدری اشک میریزد که مانند ستارهای در آسمان، نمیتواند از دامن من جدا شود.
هوش مصنوعی: به جز راهنمایی محبوب که همچون خضر، آشامیدنی از لعل او دارد، هیچ تشنهای نمیتواند به چشمه حیات دسترسی پیدا کند.
هوش مصنوعی: بخت آن کس کجا میرود که برای شکار به سراغ دامن کسی برود که هیچ تلاشی برای نزدیک شدن به او نمیکند.
هوش مصنوعی: گل بیقرار در دلش آرزوی پرواز دارد، اما در قفس اسیر شده است و هیچکس او را به باغ سرسبز منتقل نمیکند تا بتواند آزادانه زندگی کند.
هوش مصنوعی: وقتی دل از شدت عشق و دیوانگی فریاد میزند، مجنون من که نمیتواند راهی به بیابان پیدا کند!
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که تا صبح خاطر و دل من به فکر و یاد موهای پریشان او مشغول است و حتی یک شب هم خواب آرامی ندارم.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم در بازار عشق به دوستی که هیچکس از او دین نمیگیرد و ایمان نمیآورد، حاضر شوم؟
هوش مصنوعی: در هر لحظه، خطرهای زیادی در کمین من وجود دارد و ایمان من به دین، مانند زاهدی است که شیطان نمیتواند او را فریب دهد.
هوش مصنوعی: مور میداند که زبان سلیمان چیست، اما نمیتواند به مهمانی سلیمان برود.
هوش مصنوعی: عزیزان، چه شده است که با وجود تمام خوبیها و مهربانیها، هنوز هم هیچ تأثیر و احساسی از قم به اصفهان نمیرسد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردی است در دیار که درمان نمیبرد
هر دل که در فتاد بدو جان نمی برد
گفتم زطیبت او را، چندین عتاب چیست
آهسته آ. بکار که چندان نمی برد
من در نصیحت دل از آنجا که راستی است
[...]
چشم تو دل به شیوه پنهان نمی برد
دزدیده این متاع به دکان نمی برد
گر در گلوی خامه بریزند آب خضر
مکتوب اشتیاق به پایان نمی برد
شبنم کند به دامن پاکم چو گل نماز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.