گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

پر نارساست سعی تحیر کمند او

ای ناله‌ همتی ز نهال بلند او

برقی به ماه‌ نو زد و گردی به موج‌ گل

از ابروی اشارهٔ نعل سمند او

ناسور را به داغ دوا می‌کنند و بس

جز سوختن چه چاره‌کند دردمند او

آنجا که برق جلوهٔ او عرض ناز داشت

آیینه بود مجمرو جوهر سپند او

زنهار! ازحلاوت دنیا، مخور فریب

تا زندگیت تلخ نگردد ز قنداو

تیغی‌ست آسمان که به انداز زخم صبح

دندان نماست جوهرش از زهرخند او

قصر فنا اگر چه ز اوهام برتر است

یک لغز وار بیش ندیدم‌ کمند او

بیخوابی فسانهٔ طوبی ‌که می‌کشد

ماییم و سایهٔ مژه‌های بلند او

بیدل مباش ایمن از آفات روزگار

چون مار خفته در بن دندان گزند او