به این موهومیام یا رب که کرد آیینهدار او
تحیر تا کجا گیرد ز صفر من شمار او
سراغ خویش یابم تا ره تحقیق او گیرم
مرا در خود نهان دارد جمال آشکار او
حریف ساغر خورشید پیمایی که میگردد
سحرها رفت با خمیازهٔ ذوق خمار او
به غیر از ترک هستی از تردد بر نمیآید
نفس پر میخلد در سینهام از خار خار او
چه امکان است آرد فطرت ما تا به دیدارش
مگر آیینه از بیدانشی گردد دچار او
غرورش زحمت آیینهداران برنمیدارد
تو محو خویش باش اینها نمیآید به کار او
امید وصل تدبیر دگر از ما نمیخواهد
سفید از چشم قربانیست راه انتظار او
هوسپیمای آغوش وصال کیست حیرانم
کنار خود هم افتادهست بیرون ازکنار او
مجازی بر تراشی تا حقیقت ننگ او گردد
دویی افشا نمایی تا کنی تحقیق عار او
تو آگاه از سجود آستان دل نهای بیدل
که بالد صندل عرش از جبین خاکسار او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر تحیر و جستجوی شاعر در راستای شناخت و وصل به حقیقتی عمیق و والایی است که در آینه وجود او منعکس میشود. شاعر از زیبایی و جذابیت این حقیقت سخن میگوید و به شکلی انتقادی به تلاشهایی که برای درک آن صورت میگیرد، اشاره میکند. او به این نتیجه میرسد که تنها از طریق نادانی و عدم شناخت میتوان به این حقیقت دست یافت و در عین حال به زیبایی و عظمت آن نیز پی میبرد. او همچنین بر این نکته تأکید دارد که وصل به این حقیقت نیازمند فراسوی از خود و فراموشی از عالم مادی است. در نهایت، شاعر از اهمیت آگاهی و سجود در برابر این حقیقت یاد میکند و نشان میدهد که درک عمیق از این درگاه تنها از طریق خلوص نیت و صفای دل مقدور است.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس شگفتی و حیرتی اشاره دارد که از وجود خود و همچنین آیینهای که تصویری از او را بازتاب میدهد، ناشی میشود. گوینده در مییابد که چگونه موجودیت او در نظر دیگران و در دنیای اطرافش ممکن است بیپایان و حیرتانگیز باشد، و سوال میکند که این حیرت تا چه حد میتواند ادامه یابد و به کجا منجر شود. در واقع، او به یک نقطه صفر اشاره میکند که از آنجا شمارش و اندازهگیری وجودش آغاز میشود.
هوش مصنوعی: من باید به جستجوی خودم بروم تا راهی برای شناخت او پیدا کنم، چرا که زیبایی آشکار او در درون من نهفته است.
هوش مصنوعی: دوست من، کسی که همواره در پی لذت و شادی است، صبحها با حس خستگی و نشانههایی از سرخوشی از خواب برمیخیزد.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که وجود دارد، ترک هستی است. نفس من از شدت درد و ناراحتی به سختی در سینهام تردد میکند و احساس خارش زیادی دارد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که فطرت ما به دیدار او برسد، مگر اینکه آیینه از نادانی به تنگی بیفتد؟
هوش مصنوعی: غرور او اجازه نمیدهد که زحمات کسانی که آینه را تمیز میکنند، دیده شود. تو باید تکیهگاه خود را بر روی خودت بگذاری، زیرا این چیزها برای او مفید نیستند.
هوش مصنوعی: امید به وصال او دیگر به تدبیر ما وابسته نیست، زیرا راه انتظارش مانند سفیدی چشمان قربانی است.
هوش مصنوعی: در آغوش معشوق چه کسی را میطلبم؟ در حالی که خودم در حیرت هستم و حتی در کنار او هم نمیتوانم آرام بگیرم.
هوش مصنوعی: با تلاشی که بر روی ظواهر میکنی، حقیقت ننگین او را آشکار کن تا عیبها و نقصهای او را مشخص کنی.
هوش مصنوعی: تو از خضوع و خشوع در برابر دل آگاه نیستی، ای بیدل، چون بالهای درخت صندل از پیشانی خاکی او برخاسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر بگذشت مجنون من بماندم یادگار او
وگر شد کوهکن هم من کمر بستم به کار او
نمی خواهم که میرد در رهت اغیار می ترسم
شود خاک و در آید باز در چشمم غبار او
بآب دیده ام افتاد عکس نوک مژگانش
[...]
نگردد بی صفا از خط لب گوهرنثار او
که می شوید سیاهی را عقیق آبدار او
سهی سروی که چشم من سفید از انتظارش شد
ز تمکین برنمی خیزد غبار از رهگذار او
شود چون ناف آهو مشک خون در حلقه چشمش
[...]
لباس کعبه پوشید از خط مشکین عذار او
نگه را این زمان فرض است طوف لالهزار او
بهارم کرد ذوق محرم فتراک او بودن
به خون خویش چندین رنگ مینازد شکار او
مرادی نیست غیر از حاصل چشم سفید اینجا
[...]
بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او
بتان را فرض باشد سجده طواف مزار او
نباشد باغ امکان را گلی همچون گل رویش
اگر چندی که نشکفتست یک گل از هزار او
گلوی تشنهام میخواهد آبی از دلم تیغش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.