چو رویت، لاله ی رنگین نباشد
چو مویت، نافه یی در چین نباشد
مهی و، مه باین پرتو ندیدم؛
شهی و، شه باین تمکین نباشد!
غزالی کو چرد در خاک کویت
عجب گر ناف او مشکین نباشد؟!
به مسکینان گرت بخشایشی هست
بمسکینی من، مسکین نباشد!
شکر چون از لب شیرین فشانی
دل خسرو، سوی شیرین نباشد!
مسلمانی، در ایام تو کافر
ندیدم کش خلل در دین نباشد
چرا با دشمنانت مهربانی است
اگر با دوستانت کین نباشد؟!
شب مرگم، چو در بالین تو باشی
مرا گو شمع بر بالین نباشد
دعایت چون کند آذر، کسی نیست
که او را بر زبان آمین نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به جان من که جز چونین نباشد
ترا سالار جز رامین نباشد
ترا مهراست کشتن کین نباشد
که کس را اینچنین آئین نباشد
فلک را این همه تمکین نباشد
فروغ مهر و مه چندین نباشد
صبا گر بگذرد بر خاک پایت
عجب گر دامنش مشکین نباشد
ز مروارید تاج خسروانیت
[...]
چو رخسارت گل رنگین نباشد
شکر چون لعل تو شیرین نباشد
بدیدم عارض و روی تو گفتم
بدین خوبی گل و نسرین نباشد
نهان داری میان لعل پروین
[...]
چمن را رنگ و بو چندین نباشد
چمن را جعد مشک آگین نباشد
لبت را جان نخواهم حاش الله
که جان هرگز چنین شیرین نباشد
به زیبایی رخت را مه نگویم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.