گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آذر بیگدلی

پیش عذار تو، مه جمال ندارد

پیش قدت، سرو اعتدال ندارد

هست دو تابنده رخ، چو مهر و چو ماهت

مهر پی خط و مه جمال ندارد

شرم ز قتلم مکن، که کشتن عاشق

هست گناهی، که انفعال ندارد

در شکن دام او، ز بیم رهایی

رشک بمرغی برم، که بال ندارد

درد چه گویی، بآنکه درد ندارد؟!

حال چه جویی، از آنکه حال ندارد؟!

آه که تا تشنه کام عشق نمیرد

راه بسرچشمه ی وصال ندارد

غیر تو آذر که در خیال وصالی

هیچ کس اندیشه ی محال ندارد!