گنجور

 
عطار

المقالة السابعة: پسر گفتش که این کاری بلندست

جواب پدر: پدر گفتش که چیزی بایدت خواست

(۱) حکایت عیسی علیه السلام با آن مرد که اسم اعظم خواست: ز عیسی آن یکی درخواست یک روز

(۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود: مگر نمرود را چون هشتصد سال

(۳) حکایت مرد ترسا و شیخ بایزید: یکی ترسا میان بسته بزنار

(۴) حکایت دیوانه که سر بر در کعبه می‬زد: یکی دیوانه گریان و دل سوز

(۵) حکایت ایوب علیه السلام: چنین نقلست کایوب پیمبر

(۶) حکایت یوسف همدانی علیه الرحمة: چنین گفتست آن شمع دلفروز

(۷) حکایت زلیخا: عزیزی از زلیخا کرد درخواست

(۸) تمثیل: بزرگی گفت ازل همچون کمانست

(۹) حکایت ابوبکر سفاله: چنین گفتست بوبکر سفاله

(۱۰) حکایت سلطان محمود با دیوانه: در آن ویرانه شد محمود یک روز

(۱۱) حکایت درخت بریده: درختی سبز را ببرید مردی

(۱۲) حکایت حسن بصری و رابعه رضی الله عنهما: حسن یک روز رفت از بصره بیرون

(۱۳) حکایت موسی علیه السلام: بموسی گفت حق کای مرد اسرار

(۱۴) حکایت دیوانۀ خاموش: یکی دیوانه در بغداد بودی

(۱۵) سؤال آن مرد از مجنون در باب لیلی: یکی پرسید ازان مجنون غمگین

(۱۶) حکایت مؤذن و سؤال مرد از دیوانه: خوش آوازی ز خیل نیکخواهان

(۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه: چنین گفتست شیخ مهنه یک روز

(۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز: سحرگاهی مگر محمود عادل

sunny dark_mode