گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

این دل غمزده یکی وان لب لعل فام دو

هوش کی آیدش بسر مست یکی و جام دو

بیش ندیده نکته ای عارف و عامی از لبت

معنی مختلف دهد نقطه یکی کلام دو

کرد دلم چو سرکشی بست دو گیسویش به بند

رایض عشق این کند اسب یکی لجام دو

حور اگر چه خواندمت یا که پری بگفتمت

نکته شناس گو بود یاریکی و نام دو

چهره تو صباح من زلف شبان تیره ام

هست بشهر عاشقان صبح یکی و شام دو

کرد بدیده و دلم جا خم ابروی کجت

هست دو سر ولی بود تیغ یکی نیام دو

روز قیامت ار شود قامت دوست جلوه گر

وای بحال مردمان حشر یکی قیام دو

میکشدم زهر طرف آن دو شکنج گیسوان

زنده کجا رود برون صید یکی و دام دو

در رمضان هجر تو من شب وروز روزه ام

آشفته چاره ای که شد ماه یکی صیام دو

حاصل ارض و این سما خلقت مرتضی بود

کس نشنیده در جهان زاده یکی و نام دو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حزین لاهیجی

سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو

سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو

خونی دین و دل بود، غمزه در ابروان تو

معجز حسن را نگر، تیغ یکی، نیام، دو

ساقی غم، به دیده ام، خون دل این قدر مکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه