آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو
چیست اشاره چون زیم حکم چه میکند بگو
در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو
پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین
خنده که شهد ریخته در ره گفت وگوی تو
زان خم زلف میکشد منت بند جادوان
گردن جان من که شد طوق پرست موی تو
میگذری و داشته دست نیاز پیش رو
چشم گدا نگاه من فاتحه خوان روی تو
صاف سر خم ترا نیست قرابه کش بسی
راضیم ار به من رسد درد ته سبوی تو
وحشی اگر نه رشک زد دست نگار خویشتن
گریه که میکند گره در گذر گلوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و آرزوهای خود نسبت به معشوق سخن میگوید. او احساسات عمیق خود را نسبت به زیبایی و وجود معشوق ابراز میکند و به تمثیلهای مختلفی از جمله اشاره به خنده و زلف معشوق و همچنین درد و نیاز عاشقانهاش میپردازد. شاعر به نوعی به مقام والای معشوق اشاره کرده و از او به عنوان منبعی برای آرامش و رضایت یاد میکند. در نهایت، احساس حسرت و اندوه نیز در دل او نسبت به دوری از معشوق نمایان است.
هوش مصنوعی: عشق به تو در دل من تازه و نو شده است، و آرزوی نگهبانی از تو مرا به دور کوچهات کشانده است.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که عشق من چه تأثیری بر تو دارد؟ بگو که در خوب و بد عشق، چه میکنی و چگونه به آن واکنش نشان میدهی؟
هوش مصنوعی: پای فرشته مثل مگس به عسل نشسته و خندهاش نشان از شهدی دارد که در مسیر گفتوگوی تو ریخته شده است.
هوش مصنوعی: زلف زیبای تو به من ناز میکند و طوقی که بر گردن جان من است، نتیجهی پرستش موی توست.
هوش مصنوعی: تو با عبور از کنار من، در حالی که دست نیازم را به سمت خود دراز کردهام، به چشمان گدا مانند من نگاهی میکنی که فقط برای تو دعا میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و عشق تو راضی هستم به هر درد و رنجی که ببرم، حتی اگر در این راه فقط به قطرهای از محبت تو دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر وحشی به زیبایی خود حسادت نکند، پس چرا در هنگام غم عشق، اشک میریزد و دلتنگیاش را با گرهی در گلوی تو بیان میکند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست گشاده چشم من جز به خیال روی تو
بسته کس نشد دلم جز به شکنج موی تو
هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم
از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو
پیش من آ که ساعتی با تو مگر دمی زنم
[...]
گر به خطا کنم نگه یک سر مو به روی تو
باد مرا بدین گنه روی سیه چو موی تو
بود دلم ز غصه خون شوق تو برد ازو سکون
همدم اشک لاله گون روی نهاد سوی تو
گه به من گدا خوشی گاه ز من جدا خوشی
[...]
ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو
ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو
اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد
ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو
ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم
[...]
همچو غبار اگر شوم، در ره آرزوی تو
جذبه شوقم آورد، رقصکنان به کوی تو
با همه کس ز بیخودی، عشق ترا بیان کنم
گر دهد اضطراب دل، فرصت گفتوگوی تو
بر تو و بر وفای تو، دل چه نهم که هر زمان
[...]
باز بهم برآمده طره مشکبوی تو
تا بخطا چه میکند نافه تو بتوی تو
نافه بناف آهوان خون شده زلف وامکن
پرده مکش که گل درد پرده خود ببوی تو
گه بهوای سرمه و گاه ببوی غالیه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.